جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
207,200
داستانی از جنگ جهانی دوم
فصل اول
صل دوم
فصل سوم
فصل چهارم
فصل پنجم
فصل ششم
فصل هفتم
فصل هشتم
فصل نهم
فصل دهم
فصل یازدهم
فصل دوازدهم
فصل سیزدهم
فصل چهاردهم
فصل پانزدهم
فصل شانزدهم
فصل هفدهم
فصل هجدهم
فصل نوزدهم
فصل بیستم
فصل بیست و یکم
فصل بیست و دوم
فصل بیست و سوم
در حالی که آرزو میکردم هنوز جرقه ای از وفاداری در روحم باقی مانده باشد که بتوانم با آن از پدرم دفاع کنم گفتم شما اشتباه نمی کنید، اما متأسفانه او هم اشتباه نمی کرد.» صدایم را پایین آوردم بعد از اینکه ما رفتیم، ارتقای درجه گرفت، نه تنها حاضر بود به نام مصلحت سیاسی همسر و دخترش را رها کند بلکه حاضر بود با اراذل و اوباشی که این قوانین را تصویب کردن همکاری کند تا در وهله اول ماها را به شهروند درجه دو تبدیل کند. ساموئل به اطراف نگاه کرد؛ احتمالاً برای اینکه مطمئن شود با وجود تن صدای زمزمه وارم، کسی صدای پچ پچ من را نشنیده باشد عادت جدیدی که همه ما به دست آورده بودیم.
او گفت: «بدتر از بزدل یک هیولا سرم را به نشانه تأیید تکان دادم فقط ای کاش میشد مخالفت کنم. او گفت: کاش در دوره مهربانتری به دنیا میآمدید کسی به زیبایی و شیرینی شما لیاقتش بهتر از این هاست.
گفتم: فکر میکنم همه ما این طوریم فکر نمیکنم کسی شایسته زندگی توی روزای سخت باشد اما همه باید همین شکلی ادامه بدهیم.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک