کتاب ناصر ارمنی را می
توانید با استفاده از روش های زیر با سایرین به اشتراک بگذارید.
کتاب ناصر ارمنی
ناصر ارمنی
3.6 (2)
کتاب
ناصر ارمنی(امیرخانی)نیستان *،
اثر
رضا امیرخانی
،
در بازار نشر ایران، توزیع شده است. این محصول
در سال 1402
توسط انتشارات
کتاب نیستان
،
به چاپ رسیده است.
این محصول
به تیراژ 3,300 جلد،
در قطع و اندازهی رقعی،
در سایت ایده بوک قرار دارد.
کتاب حاضر، آخرین اثر "رضا امیرخانی" دربردارندهی 11 داستان کوتاه با موضوعات اجتماعی، جنگ، معناگرا و مانند آن است. این داستانها از نظر محتوا و زبان یکسان نیستند.
گوشه ای از کتاب
میگویند ناصر هنوز به دنیا نیامده بود که پدرش خانهی بالای حسن آباد را خرید. میگویند پدر ناصر که دو زنه شد، مجبور شد خانهای دیگر بخرد و به مفهوم واقعی کلمه، «تجدید فراش» کند. یک زن در خیابان مختاری، خانهی آبا و اجدادی، یک زن در بالای حسن آباد، توی محلهی ارمنیها.
زن دوم، زایمان اول پسر میزاید. همین ناصر را. خانه بزرگ و دلبازی میخرد، دوتای خانهی اولی. نه اینکه خیلی عاشق چشم و ابروی مادر ناصر باشد، بلکه بیشتر به خاطر ارزانی. توی محله ارمنیها – که فقط دو تا چهارراه بالاتر از میدان شاهپور بود – زمین را به نصف قیمت میشد خرید. آن زمانها عار و ننگ بود که کسی در محلهی ارمنیها خانه بخرد. محلهی ارمنیها را فقط عزبها و اهل نوشیدن میشناختند. بهخاطر پیالهفروشی نقلی پطروسیان. چیزهای دیگری هم میگفتند؛ اما ارمنیها خیلی اهل آنجور کارها نبودند. اگر هم بودند به بقیه راه نمیدادند.
کار پدر ناصر بیحکمت نبود. زن دوم اگر در محل میماند، مایه مکافات میشد. توی قهوهخانه حسین ترکِ مولوی و مسجد قندیِ خانیآباد و اینور و آنور نقل مجلس میشد.
– پیرمرد خجالت هم نمیکشه. با این سن و سال قبیحه. ولی پیرمرد مرده. پسر ساخته. باید بریم ببینیم کدام عطاری نسخه میپیچه!
– پسر چیه؟ … توی این سن و سال زنگوله برای تابوتش درست کرده.
-ننه پسره هم که جوونه. پیرمرد بمیره، خونه را بالا کشیده یک استکان آب هم روش.
– اما عقل کرده و خونه را به اسم پسره کرده. اگر به اسم خودش میکرد، به پسره هیچ چی نمیرسید.
خانه بزرگ بود. آن زمانها توی سند مساحت را نمینوشتند. فقط حد و حدود را مشخص میکردند، از شمال به کلیسای مریم باکره. از غرب به خانه استفانیان درشکهساز، از شرق هم به خانه یک ارمنی دیگر. اگر امروز آن خانه را خراب نکرده بودند، بیشتر از دو هزار متر زمین داشت.
ناصر به سن مدرسه که رسید، مادرش او را به مدرسه حکیم نظامی فرستاد. مدرسه حکیم نظامی پایینتر از شاهپور بود. خیلی طول میکشید تا ناصر به مدرسه برسد. اما بخت یارش بود و تا نیمهراه با بچه محلهایش میرفت. بچه محلها نرسیده به شاهپور، به مدرسه کشیش هاکوپیان می رفتند و ناصر به مدرسهی حکیم نظامی. کسی چه میداند؛ شاید از همین جا بود که روی ناصر لقب ارمنی گذاشتند. لقب، پر بیراه هم نبود. ناصر از مدرسه که بیرون میآمد به دو میآمد تا با بچهمحلها به حسنآباد برود. دو سه کلمه هم ارمنی یاد گرفته بود.
-پیتر باروک آری حاکیم ناظامی!
بچههای مدرسه او را ناصر ارمنی صدا میزدند. ناراحت که نمیشد هیچ، خوشش هم میآمد. گاهی به بچههای مدرسه ارمنی هم یاد میداد. به یکی دوتا از بچههای شر، چند تا فحش آبدار ارمنی یاد داده بود. آنها هم تا حسنآباد بچه محلهای ناصر را دنبال میکردند و به ارمنی و با همان دو سه تا کلمه، فحش میدادند. روی همین حساب، ارمنیها مدتی با ناصر قهر کردند. بیچاره مجبور شد کلی منت بکشد تا با او آشتی کنند.
ناصر ارمنی خیلی هم از لقبش بدش نمیآمد. شاید برای اینکه آن روزها هر کسی بههرحال یک لقبی داشت. به کسی که دراز بود میگفتند دو طبقه. به کسی که یک وری راه میرفت میگفتند یک کتی. به کسی که زیاد مهمانی میرفت میگفتند سوری. ناصر هم که میدید به حق رویش لقب گذاشتهاند، حرفی نمیزد و اعتراضی نداشت.
اولینبار که از این لقب لجش گرفت، وقتی بود که به پسر حاج آقا – امام جماعت مسجد قندی – باقلوا تعارف کرد. پسر حاج آقا هم بی رودربایستی گفت: «آقا گفتن که مبادا از ناصر ارمنی چیزی بگیری و بخوری. اینها نجس پاکی حالیشون نمیشه. اگر بخوری، اون دنیا توی شکمت همین باقلواها آتش میگیره.»
– بابات باقلواش را هم گفت؟
– آره. برای بابای ما کاری نداره که. چشماش بازه. عاقبت تو و جد و آباد و بابای دو زنهات را هم میدونه!
زاده ۲۷ اردیبهشت سال ۱۳۵۲ در تهران، نویسنده و منتقد ادبی که چند صباحی نیز رئیس هیئت مدیره انجمن قلم ایران بود. امیرخانی بجز داستان کوتاه، داستان بلند و رمان، در فرم سفرنامهنویسی نیز آثار چندی را خلق کرده است. سال ۱۳۷۰ بود که برای تحصیلات آکادمیک وارد دانشگاه صنعتی شریف شد و مهندسی مکانیک رشتهای بود که در آن فارغالتحصیل شد.
از جمله ماجراجویانهترین مراحل زندگی رضا امیرخانی، دریافت گواهینامهی خلبانی، در شرایطی بود که هنوز سنش به عدد ۲۰ هم نرسیده بود! و از این لحاظ او رکورددار جوانترین خلبان ایرانی نیز هست.
نخستین رمان امیرخانی «ارمیا» نام داشت که در سال ۱۳۷۴ منتشر شد. رمانی با نگاهی انتقادی که برههای از تاریخ معاصر ایران را مورد ریزبینی و نقد قرار میداد. این رمان با آنکه خامدستیِ کار اول یک نویسنده را با خود به همراه داشت، اما موفق شد در جشنواره آثار بیست سال دفاع مقدس رمان برگزیده شود.
اما کتابی که سبب شد نام رضا امیرخانی در میان دایره انبوهی از مخاطبان بر سر زبانها بیفتد بدون شک «من او» بود. رمانی که در سال ۱۳۷۸ به چاپ رسید و با توجه به زمینه کتاب که وقایع آن در تهران قدیم میگذشت، رضا امیرخانی حدود ۲ سال روی آثار مربوط به تهران قدیم تحقیق کرد.
بر اساس ادعای وبسایت شخصی رضا امیرخانی، مجموعاً بیش از ۶۰۰ هزار نسخه از آثارش تاکنون به فروش رفته و از این لحاظ او یکی از پرفروشترین نویسندگان معاصر ایرانی است.
قیدار، نفحات نفت، داستان سیستان، بیوتن، رهش، نیم دانگ پیونگ یانگ و منِ او از جمله آثار رضا امیرخانی در جهان ادبیات معاصر فارسی است.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک