جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
296,000
محمد شانه های او را چسبید نفس در سینه یاسمن قفل شد و با دست کودکش را به سینه فشرد. محمد بی توجه گفت: حسی بینمون باشه یا نباشه... حاجی سفارش کرده باشه یا نکرده نباشه.... دیگه اسمت اومده تو شناسنامه ی من... از الان به بعد تو زن منی.... منم عادت ندارم نسبت به چیزی که متعلق به خودمه کم لطفی کنم... هر چه قدر سفت و سخت باشم هر چه قدر حس کنم این زندگی بهم تحمیل شده دیگه نمیتونم منکر نسبت مون بشم اگه فکر میکنی رفتارم ضد و نقیضه همش به خاطر اینه که دارم سعی میکنم به خودم بفهمونم که تو هم مثل من قربانی شدی و باید باهات راه بیام... گذشته از اون بر خلاف تصوراتت که منو آدم خشک و خودخواهی میبینی من آدم مسئولیت پذیریم... شاید نتونم خیلی حمایتت کنم اما همه ی تلاشم رو میکنم به وظیفه م به عنوان به همسر عمل کنم.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک