1
209,300
اگه حواست حتی به ثانیه پرت بشه بدجوری تو دردسر میفتی
صدایی پرسید: «مثل تو؟» هنگ با تعجب چرخید و اریکا را پانزده قدم آن طرف تر کنار تل بزرگی از گلوله های برفی دید. هنگ آخرین گلوله اش را به سمت من پرت کرده بود و مسلح نبود. رفتار از خود راضی را کنارگذاشت و حالت چاپلوسانه ای به خود گرفت. خواهش کرد صبر کن اریکا من فقط می خواستم به درسی به بن بدم.... اریکا گفت: حالا هم نوبت منه که به تو درس بدم عوضی بازی در نیار، وگرنه این بلا سرت میاد این را گفت و گلوله های برفی را پشت سرهم به سمتش پرت کرد؛ آن قدر سریع که انگار با مسلسل گلوله ی برفی به هنگ تیراندازی می کرد. هنگ پابه فرار گذاشت؛ ولی اریکا همه ی حرکاتش را پیش بینی کرد و هیچ یک از گلوله هایش به خطا نرفت تا جایی که هنگ سرانجام مجبور شد
به فضای امن لابی فرار کند. زویی از یکی از اتاقهای مثل بیرون آمد و با خوشحالی گفت: «کارت عالی بود، هم اتاقی زویی معمولاً به نحوی غیر طبیعی خوشحال بود؛ ولی آمدن به اولین مأموریتش - آن هم در یک پیست اسکی - باعث شده بود تقریباً از شدت خوشحالی دیوانه شود. از صبح که در فرودگاه با هم ملاقات کرده بودیم، تمام مدت لبخند بر لب داشت. درس خوبی بهش دادی» اریکا که از خوشحالی زویی تعجب کرده بود با کنجکاوی به او زل زد و سرانجام گفت: «آره درسته زویی به سمت من آمد تا کمک کند برف را از موهایم بتکانم. «اتاقت چطوره؟» گفتم: «شلوغ زویی و اریکا شانس آورده بودند؛ تنها دخترهای حاضر در این سفر بودند و یک اتاق کامل با تختهای جدا گیرشان آمده بود. «اتاق تو چی؟» زویی با خوشحالی گفت: عالیه!» بعد صدایش را از زمزمه هم آهسته تر کرد. هر چند هم اتاقی شدن با اریکا به کم ترسناکه نصف چمدونش پر از مهمات بود. آخه کی واسه تعطیلات اسکی با خودش نارنجک میاره؟»
دوان دوان از در بیرون رفتیم و وارد پارکینگ شدم و اریکا را در آن نزدیکی یافتم متاسفانه بیهوش شده بود. کمی آن طرف تر از جایی که اسب ایستاده بود. به پهلو روی برف افتاده بود. جلو دویدم تا معاینه اش کنم
خوشبختانه هنوز نفسی می کشید. کمی دیر فهمیدم که بدجوری گاردم را پایین آورده ام. یک نفر از پشت سرم گفت و دست ها بالا بن اسعی نکن کار احمقانه ای یکنی تفنگ دارم . این صدا را می شناختم به دستورش عمل کردم و چرخیدم تا با دشمن قسم خورده ام رو به رو شوم موری هیل.
پرتقال اولین بچه ی خیلی سبز
ناشه خیلی متفاوت کتاب های کودک و نوجوانا
پاشین بیاین پرتقال
در حال حاضر مطلبی درباره استوارت گیبز نویسنده مدرسه جاسوسی 4 تعطیلات مرگبار نشر پرتقال در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این نویسنده را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
در حال حاضر مطلبی درباره مریم رفیعی مترجم کتاب مدرسه جاسوسی 4 تعطیلات مرگبار نشر پرتقال در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، مترجمان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد مترجمان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از مترجم، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن مترجم در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این مترجم را می شناسید یا حتی اگر خود، مترجم هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک