جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
34,000
اما آنچه که مغفول مانده امتناع فروید از برافراشتن مانعی گذرنا پذیر میان غیر اروپایی های بدوی و تمدن اروپایی است؛ بالعکس، در خوانش من، استحکام استدلال ،فروید در بیان آن است که آنچه به طور تاریخی پشت سر گذاشته شده در رفتارهایی جهان شمول نظیر ممنوعیت زنای با محارم یا آنگونه که در موسی و یکتاپرستی توصیف می کند، در بازگشت امر سرکوب شده خود را دوباره به ما می رساند. شکی نیست که فروید به تفاوت کیفی میان اقوام بدوی و متمدن قائل است و اقوام متمدن را در جایگاه والاتری قرار میدهد اما این تفاوت باعث نمی شود که از حدت نقد خود از تمدن بکاهد یا کوتاه بیاید، تمدنی که فروید عمداً شکاکانه و بلکه بدبینانه بدان مینگریست. چنین رویکردی در آثار جوزف کنراد این نابغه ی یاغی معاصر با او نیز به چشم میخورد حرف فانون اما این است که اگر نه فقط فروید بلکه کل دستاورد علم آروپایی را به عملکرد استعمار بسط دهیم، اروپا الگویی مناسب محسوب نمی شود و شایستگی طلایه داری بدویان را ندارد و به همین جهت می نویسد
رها کن چنین اروپایی را که هماره دم از «انسان» می زند، اما آنان را هر کجا یافتند در هر گوشه ای از خیابانهاشان در هر کنجی از جهان به قتل رساندند... اروپاست که با حرص دگر بیزاری و خشونت رهبری جهان را به دوش گرفت بنگر که چگونه سایه ی کاخ هاشان فراتر می رود هر تکانشان مرزهای فضا و اندیشه را از هم می گسلد. اروپا فروتنی و تواضع را به انحطاط کشانده و به دشمنی با دلسوزی و مهربانی برخاسته.... آنگاه که انسان را در تکنیک و اسلوب اروپا می جویم
تلگرام
واتساپ
کپی لینک