فروش ویژه
30,810
محصولات مرتبط
نویسنده: | روت ور | ویرایش: | - |
مترجم: | هانیه دوست اوشانی | تعداد صفحات: | 350 |
انتشارات: | علمی | وزن: | 320 |
شابک: | 9789644043666 | تیراژ: | 300 |
اندازه (قطع) : | رقعی | سال انتشار | - |
نوع جلد : | شمیز |
تهیه شده توسط تیم تولید محتوای ایدهبوک
تهیه شده توسط تیم تولید محتوای ایدهبوک
با اخم سر تکان دادم حق با تئا بود تازه داشتم علت واکنش دست پاچه ی کیت را درک می کردم سر هم کردن دلیلی برای توجیه حضور همه ی دوست هایش با هم بعد در سال ها غیبت، آن هم در تعطیلات آخر هفته ای که یک جسد در اطراف ریح پیدا شده از سه کار واقعا سختی بود. تجدید دیداری که حتماً شبیه معجزه ای آسمانی به نظر می رسید. ولی ای کاش ای کاش این کار را نکرده بود.
باز با خودم فکر کردم گندش بزنن دور سرم پر از حبابهای الفاظ رکیک بود، افکار مسمومی که نمی توانستم مهارشان کنم یکهو خودم را دیدم که با لباس سفید سر میز شام نشسته ام و دارم آنها را بالا می آورم دهنتون رو ببندین آشغالا، عوضیای حرف مفت زن هیچی نمی دونین هیچی بی صدا و آرام نفسی کشیدم و سعی کردم خودم را سرپا نگه دارم.
یعنی خدا میدونه اگه کیت میتونه منم میتونم. یعنی داره تحمل میکنه؟» تنا گفت: «دقیقاً.» در دستشویی را باز کرد تا من بروم بیرون و وارد تالار پرهیاهویی بشوم که دیگر خلوت شده بود و کسی آنجا نبود، جز چند معلم که آن دوروبر می پلکیدند و سه پایه ی بزرگ گوشه ی سالن که جدول برنامه ها را روی اش گذاشته
تنا گفت: «خوبی؟» با سر تاییدش کردم. خوبم از پسش بر میآم بعد حرفم را اصلاح کردم: «از پسش برمی آیم، مگه نه؟
بودند. یکی از معلم ها ما را دید و گفت ای وای زود باشین! » خیلی جوان بود، آن قدر که بعید میدانستم ما را بشناسد. همه برای سخنرانی سر میزهاشون نشستن میز شما کدومه؟ »
تئا گفت: «پنک هورست ، چند لحظه پیش با کسی که این جا بود هماهنگ کردم معلم نگاهی به لیستش انداخت و انگشتش را از روی اسامی رد کرد. «تئا وست؟» تئا تایید کرد. «آه، خیلی خب ایناهاش و شما؟» به من نگاه کرد ببخشید، همون طور که شاید خودتون حدس زده باشین من تازه اومدم به همین دلیل هیچ کدوم از دانش آموزای قدیمی رو نمیشناسم آهسته گفتم: «آیزا وایلد. و وقتی برگشت تا لیست را چک کند چهره اش مایه ی تسلی ام بود نه ما را شناخت نه شو که شد فقط اسمها را مرور می کرد و همه ی تمرکزش روی پیدا کردن میزها بود.
تهیه شده توسط تیم تولید محتوای ایدهبوک
بازداشت می آمد سراغم مثل بوی شوری آب دریا و وضوح سروصدای مرغ های دریایی بر فراز ریچ که حسشان می کردم. باورم نمی شد. تقریبا همه چیز را فراموش کرده بودم... پیامکی مرموز سحرگاهان با مضمون به اتون نیاز دارم چهار دوست قدیمی را در دهکده های ساحلی و دلگیر در انگلیس گرد هم می آورد و بدون وقفه اتفاقاتی می افتد که حقایق را یکی پس از دیگری آشکار میکند... حقایقی هولناک که سالها در لفافی از دروغ پیچیده و پنهان شده بود.
مختصری درباره نویسنده
در حال حاضر مطلبی درباره روت ور نویسنده بازی دروغ نشر علمی در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه «ارتباط با ما» درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این نویسنده را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه «ارتباط با ما» ارسال نمایید.
مختصری درباره مترجم
در حال حاضر مطلبی درباره هانیه دوست اوشانی مترجم کتاب بازی دروغ نشر علمی در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، مترجمان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد مترجمان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از مترجم، از طریق صفحه «ارتباط با ما» درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن مترجم در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این مترجم را می شناسید یا حتی اگر خود، مترجم هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه «ارتباط با ما» ارسال نمایید.