جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
192,510
توی راهرو که میرفتیم، به خواهرم گفتم: «نمیفهمم برای چی باید با تو بیام. من که کاری نکردم.»
اسکارلت بازویم را چلاند و گفت: «فرقی نمیکنه. تو چون دوقلوی منی، شریک جرمم هم هستی.»
آه کشیدم و فکر کردم شاید بهتر بود از خواهرم دفاع نمیکردم. حالا هردومان تو دردسر افتاده بودیم. «مطمئنی که خیال داشت به موریل حمله کنه؟»
«صد در صد!» اسکارلت پایش را روی زمین کشید و ادامه داد: «کاملا مطمئنم. داشت با حالت تهدیدآمیزی به موریل نگاه میکرد، بعدشم با تنگ مواد شیمیایی را افتاد طرف موریل. خب، هیچ دلیلی برای اینکه اون مواد رو ببره اون طرف نداشت، درسته؟»
«آره، گمانم.»
تلگرام
واتساپ
کپی لینک