جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
162,800
تمام روابط ما این بودا دیروز کسانم از تلگرافی که چهار روز پیش به پترزبورگ فرستاده بودند و هنوز جوابی برای آن نرسیده بود، خیلی صحبت کرده بودند. ژنرال آشکارا ناراحت و یا عصبانی بود مثلا دیروز، پس از شام، بحثی دراز و جدی در این باره کرده بودند مردک فرانسوی در برابر همه لحن متفرعن و بی ملاحظه ای به خود گرفته بود؛ یک مثل معروفی هست که می گوید مرده را که رو بدهید توی گفتش هم خرابی به بار می آورد.
حتی با پولینا نیز با جسارت عجیبی رفتار می کرد که به بی نزاکتی نزدیک تر بود. گذشته از اینها به آسانی در گردشهای خانوادگی در باغ ملی شرکت میکرد. در سواریها و در مسافرتهای کوچک به اطراف همراه خانواده بود. من از مدتی پیش برخی از مقتضیاتی را که موجب آشنایی این مردک فرانسوی با ژنرال شده بود و میانشان ارتباط برقرار کرده بود میدانستم در روسیه قرار گذاشته بودند که با هم کارخانه ای دایر کنند. ولی من دیگر اطلاع نداشتم که آیا نقشه ی آنها به انجام رسیده بود یا این که هنوز از آن صحبت میکردند. اضافه بر این به طور اتفاقی اندکی از اسرار خانوادگی کسان خودم را نیز دریافته بودم مردک فرانسوی به راستی در سال گذشته ژنرال را از یک تنگنای بی پولی نجات داده بوده است. به این طریق که سی هزار روبل به او قرض داده و ژنرال به این صورت توانسته بوده پس از عزل از شغل اداری پولی را که به دولت بدهکار بوده بپردازد و از این رو طبیعی است که ژنرال در دست مردک فرانسوی بازیچه ای بیش نمیتوانست باشد. ولی اکنون این مادمازل بلانش بود که نقش اول را در تمام این قضایا بازی میکرد. من مطمئنم که در این نظریات اشتباه نمیکنم بگذارد، خواهید دید که به زودی، خانه خدا، خواهد شد.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک