«کریتر» با مادر و خواهر و برادرش به مرکز خرید میرود. آنجا آنقدر شلوغ است که کریتر نمیتواند جلوی چشمش را ببیند. برای همین مادرش از او میخواهد تا از کنارش تکان نخورد. وسط شلوغی کریتر متوجه میشود که بند کفشش باز شده است. او خم میشود تا آن را ببندد؛ اما وقتی بلند میشود، خبری از مادرش نیست! او درحالیکه مادرش را گم کرده است، با شجاعت به مغازه اسباب بازی فروشی میرود و از خانم فروشنده کمک میخواهد.
در حال حاضر مطلبی درباره جینا و مرسر مایر
در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش
محتوا،
به
مرور،
نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه
به
تعداد
بسیار
زیاد
نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری
زمانبر
خواهد
بود؛
لذا
در
صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه
ارتباط با ما
درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن نویسنده در اولویت
قرار
خواهد
گرفت.ضمنا
اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این نویسنده را می شناسید یا حتی اگر
خود،
نویسنده
هستید
و
تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و
دعوت
کنید،
می
توانید
محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ما
ارسال
نمایید.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک