بگين!... وقتي حرف ميزنين، مثل اينکه جويبار نرمي با جلاي الماس زمزمه ميکنه، و من، مثل آب و نور، مثل اينکه شناورم، پاک، شفاف، مثل اينکه غسل ميشم. بگين... از اون روزهاي بلند تابستان، که با «ماري» دنبال سنجاقک و پروانه دور حوض و باغچه ميدويدين، گلهاي شيپوري و مارگريت، و اون غروبي که رفته بودين روي درخت شمشاد يه مُشته برنج تو لانة گنجشکها بريزين.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک