جهت اطلاع از کتاب های جدید این نویسنده روی دکمه خبرم کن کلیک کنید.
شروود اندرسن
شروود اندرسن در ۱۳ سپتامبر ۱۸۷۶ در کمدن اوهایو، در ایالات متحده امریکا به دنیا آمد. او سومین فرزند از هفت فرزند خانواده بود. پدرش یراقساز دورهگرد و نقاش ساختمان بود و مادرش تباری آلمانی یا ایتالیایی داشت. پدرش از کهنهسربازان جنگ داخلی بود (از جنوبیهایی که در لشکر اتحادیه – متعلق به دولت فدرال آبراهام لینکلن در جنگ علیه ایالات مؤتلفه حضور داشتند) و در محل به قصهگویی شهره بود. برادر بزرگترش، کارل، نقاش برجستهای شد که بعدها شروود را به بوهمیای شیکاگو،کلوبی که نخبگان اهل چک به آن رفتوآمد داشتند، معرفی کرد و از این طریق باعث دسترسی او به جهان ادبیات شد. خانواده شروود در نتیجه کاهش ثروت بارها و بارها به جاهای مختلف نقل مکان کرد تا اینکه در کلاید اوهایو مستقر شدند، روستایی در جنوب دریاچهی ایری. تحصیلات اندرسن در کودکی چندان منظم نبود چون برای درآوردن پول مجبور بود کار کند: تحویل روزنامه، نقاشی ساختمان، نظافت اصطبل، کشاورزی و کارگری در کارخانه دوچرخهسازی. او در جنگ میان اسپانیا و امریکا در کوبا خدمت کرد (البته در هیچ نبردی شرکت نکرد) و بعد از آن یک سال دیگر در آکادمی ویتنبرگ در اسپرینگفیلیدِ اوهایو تحصیل کرد. بااینحال، در سرتاسر زندگی هرگز تحصیلاتش کامل نشد. او در شغلهایی مثل آگهینویسی در روزنامه نخستین تجربههای نوشتن را کسب کرد و در کسبوکارش به موفقیت رسید. در سال ۱۹۱۲ مهمترین رویداد روحی زندگیاش اتفاق افتاد. او دچار فروپاشی روانی شد و در نتیجه، از شغلش در کارخانه نقاشی در الیریای اوهایو کناره گرفت. بعد از آن به شیکاگو نقل مکان کرد و آنجا رفتهرفته با نویسندگانی همچون فلوید دل، کارل سندبرگ و بن هِکت آشنا شد. این گروه نویسندگان را با عنوان رنسانس شیکاگو میشناختند. او با دکتر تریگانت بارو از اهالی بالتیمور هم آشنا شد. بارو آدم مهمی بود گرچه در حوزه ادبیات کار نمیکرد. بارو در تابستان سالهای ۱۹۱۵ و ۱۹۱۶ یک کمپ درمانی فرویدی را در دریاچه شتوگی نیویورک اداره میکرد. البته باید توجه داشت که اندرسن نهایتاً بررسی علمی روان انسان را کنار گذاشت چون ذهن انسان را ایستا میدانست و معتقد بود ذهن انسان هرگز نمیتواند دستخوش تغییری معنادار شود و به وضعیتی بهتر برسد. انتشار مجموعه داستانهای واینزبرگ، اوهایو باعث شهرت ناگهانی او شد. او در سال ۱۹۲۱، به اروپا سفر کرد و با گرترود اشتاین، ارنست همینگوی و جیمز جویس آشنا شد. در سال ۱۹۲۳ که در نئواورلئان زندگی میکرد، در آپارتمانی مشترک با ویلیام فاکنر سکونت داشت. اندرسن چهار بار ازدواج کرد و جدا شد. او و همسر اولش سه فرزند داشتند. همسر دومش، تنسی میچل، معشوقه ادگار لی مسترز، نویسنده گلچین رودخانه اسپون (۱۹۱۵)، بود. همسر آخرش، الینور کوپنهاور، به جنبش کارگری جنوب علاقه داشت که باعث شد اندرسن تا حدودی از بدویگرایی اجتماعیاش فاصله بگیرد و مدتی در دهه ۱۹۳۰ به نویسندهی محبوب کمونیستها و سوسیالیستها بدل شود. مرگ او در کلو پاناما، طی سفری که به امریکای جنوبی داشت، بسیار عجیب و قابل توجه بود: او در نتیجه التهاب صفاق، ناشی از خلال دندانی که حین خوردن پیشغذا تصادفاً بلعیده بود، درگذشت.
مهمترین مجموعههای داستانهای کوتاه اندرسن عبارتاند از: پیروزی تخممرغ (۱۹۲۱)، اسبها و آدمها (۱۹۲۳) و مرگ در جهان و داستانهای دیگر (۱۹۳۳). معروفترین مجموعه داستانهای کوتاه او واینزبرگ، اوهایو (۱۹۱۹) است که شاهکار به شمار میرود.
عموماً شروود اندرسن را یکی از پیشتازان و نوآوران عرصه داستان کوتاه میدانند. او با کنارگذاشتن لفاظیهای ادبی و پیرنگهای تصنعی، انقلابی در ساختار داستانهای کوتاه پدید آورد و از این گذشته، سبک نثر ساده و مستقیم را ترویج کرد. مضامینی که اندرسن به آنها میپردازد هم خلاقانهاند: او یکی از نخستین نویسندگانی بود که در داستانهایشان جهان تجارت را بیاعتبار میدانستند و داستان کوتاه را به شکل برشی از زندگی – به تصویرکشیدن لحظهای مهم از زندگی درآوردند. از دیگرمضامین خلاقانهی داستانهای او توجه به امور اجتماعی «گروتسک» – پدیدههای عجیب و بیتناسب است. معاصران اندرسن مثل ارنست همینگوی، ویلیام فاکنر و جان اشتاین بک، تحت تأثیر آثار او قرار داشتند. بعضی از نویسندگان بعدی هم از اندرسن متأثر بودهاند: کارسن مک کالرز، فلانری اوکانر، سال بلو، بابی آن میسن و ریموند کارور.