1
ژرژ ساند که نام واقعیاش آرماندین لوسی اورور دوپن بود در سال ۱۸۰۴ متولد شد و در سال ۱۸۷۶ درگذشت. پدرش، که افسر ارتش امپراتوری بود در سال ۱۸۰۸، بر اثر حادثهای به قتل رسید. مادربزرگ پدری اورور، که بیوهی سوداگر پولی ثروتمندی بود، سرپرستی اورور را به عهده گرفت. بانوی رماننویس آتی تمام دوران کودکیاش را در خانهی مادربزرگ در دهستان نوان گذراند. سالهایی سرشار از تنهایی و رؤیاپروری بود، اما تفریحهای پرشوری هم داشت که در درجهی اول آنها داستانهایی بودند که در شبنشینیهای خانههای روستایی نقل میشدند و بعدها ژرژ ساند بخش عمدهای از کتابهایش را از آنها برمیگرفت. او در سیزده سالگی به دیری در پاریس فرستاده شد: «نخست چند ماه طغیان و بعد بحران نوجوانی که دلبستگی به زندگی راهبهها و تارک دنیاها را به دنبال داشت. اورور در ۱۸۲۰، به خانه بازآورده شد و دو سال بعد با بارون دو دووان ازدواج کرد؛ اما این پیوند دیری نپایید و اورور در ۱۸۳۱، به اتفاق پسر و دخترش، راهی پاریس شد و در پایتخت با رفتار غیرعادی، مثلاً پوشیدن لباس مردانه و استفاده از پیپ یا کشیدن سیگار، خشم افراد همطبقهاش (بورژواها) را برانگیخت و از طرفی هم با ماجراهای احساسیاش، داوریهای سخت و مخالفتآمیز را سبب شد. نخستین ماجرایش با ژول ساندو بود که به اورور کمک کرد نخستین رمانش را بنویسد و گذشته از این نام ساند را، که مشتق از نامخانوادگی خودش بود، بهمثابه نام مستعار برای او برگزید. سپس نوبت به آلفرد دو موسه رسید و دو دلداده عزم سفر به ونیز کردند و در این شهر، ژرژ ساند بیمار و موسه شب و روز خود را صرف پرستاری از او کرد. پس از او موسه بیمار شد. پزشکی به نام پاجهلو که به بالین شاعر فرا خوانده شد، دل از ساند ربود و ماجرای احساسی آن دو، موسه را به ترک همسفر نامهربان واداشت و این حادثه بر روح حساس او چنان ضربهای وارد آورد که موسه هرگز نتوانست از یاد ببرد. هر چند این آزار روحی شدید، پنج شاهکار به دنیای شعر رمانتیک بخشید.
رمانهایی که ژرژ ساند پس از آن به چاپ رساند همه آینهی زندگی پرشور و هوسباز خودش و اعترافهایی غنایی و گاه شعرهایی به نثر بودند که عشق بیاختیار و سودایی را که با پیشداوریها و جامعهی بورژوایی سر ستیز داشت، میستودند؛ زیرا عشق برای او معادل زندگی بود. عشق فقط خوشبختی نیست، حق برتر انسان است؛ حتی نوعی وظیفه و آیینی ملکوتی است. این آیین بسیار رمانتیک بهخوبی بیانگر زندگی جنجالی زنی است که دلش بهسرعت از ساندو به سراغ موسه و بعد به سوی پاجهلو، میشل دو بورژ، پییر لورو و شوپن میرفت. ژرژ ساند زمستان ۱۸۳۷ را با موسیقیدان بزرگ لهستانی گذراند و از آن پس زندگی سر به راهتری در پیش گرفت؛ زیرا ده سال با شوپن به سر برد و در همان هنگام بود که رفتهرفته هیجان را در سیاست جست. او که از سال ۱۸۳۵، از طریق میشل دو بورژ، با دموکراتهایی اهل رؤیا آشنا شده بود، لامنه، را که کسوت کشیشی را کنار گذاشته بود، چون پیامبر و رهبر مذهب انساندوستی جدیدی در نظر میگرفت. از سویی هم تحت تأثیر ژان ژاک روسو و قرارداد اجتماعی او بود. در آثار آن زمانش، جامعه را مسئول تمام بدیهای بشری میدانست و میگفت فقط عشق است که میتواند دیوارههای موجود بین طبقههای مختلف اجتماعی را براندازد و برادری جهانی ایجاد کند.
در حال حاضر مطلبی درباره احمد سمیعی گیلانی مترجم کتاب دلدار و دلباخته در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، مترجمان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد مترجمان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از مترجم، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن مترجم در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این مترجم را می شناسید یا حتی اگر خود، مترجم هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک