189,000
من در روزی سرد و ابری بدون قدرت تکلم در بروکلین نیویورک متولد شدم.
هرگز کسی درباره شرایطم صحبت نکرد من تا سالها بعد نمی دانستم که نمی توانم حرف بزنم تا آنکه یک روز دهانم را باز کردم و آمدم که از خواسته ام حرف بزنم ولی فهمیدم که کسی نمیتواند صدایم را بشنود در محل زندگی ام ساکت بودن از ویژگیهای جنسیتی ام است همان قدر عادی مثل وجود مجرای شیردهی در بدن یک زن و همان قدر لازم و ضروری؛ مثل پرورش نسل بعدی در بطن او ولی البته که ما هیچ وقت این را به شما نمیگوییم در محل زندگی ام ما یاد گرفته ایم که خودمان را ساکت کنیم یاد گرفته ایم که این کار ما را نجات میدهد ولی حالا پس از گذشت چندین و چند سال فهمیده ام که این یک امید واهی است حالا که دارم این متن را می نویسم احساس میکنم که صدایم را به دست آورده ام. شما تا به حال این داستان را نشنیده اید اصلا مهم نیست که چند کتاب خوانده اید یا چند داستان بلدید حرفم را باور کنید هیچ کس تا به حال چنین داستانی برایتان تعریف نکرده است. در محل زندگی ام ما درباره این داستانها با هم حرف نمیزنیم. اگر این داستانها را برای بقیه تعریف کنیم برایمان خطرناک و البته شرمساری مطلق است.
کرد صورتی رنگ پریده با چشمانی به رنگ زغال و لبانی به رنگ ارغوان موهای تیره اش تا پایین شانه اش میرسیدند به نظر میآمد این روزها هر چه بیشتر به خودش در آینه نگاه میکرد کمتر اثری از خودش را در آن میدید همیشه هم این طور نبود. وقتی که فریده در بچگی با او درباره ازدواج حرف زده بود دیا فکر کرده بود که این فقط یک موضوع معمولی است یکی از قسمتهای مربوط به بزرگ و زن شدن او هنوز نمی دانست زن شدن چه معنایی دارد نفهمیده بود که به معنای ازدواج با مردی است که کمترین شناختی از او ندارد نمیدانست ازدواج آغاز پایان دادن به معنای زندگی اش است وقتی دیا بزرگتر شد تازه متوجه جایگاه واقعی خودش در اجتماع شد. فهمید که برای زندگی کردن قواعد مشخصی وجود دارد، قواعدی که او باید از آنها پیروی کند ولی هرگز به عنوان یک زن نمیتواند حق قانونی ای برای زندگی خودش داشته باشد.
لبخندی زورکی زد و وارد هال شد هوای اتاق سنگین بود. تک تک پنجره ها با پرده ای کلفت و قرمزرنگ پوشانده شده بودند این پرده ها را فریده خودش بافته بود تا با مبلمان قرمز کبود آنجا همخوانی داشته باشد پدر و مادر بزرگش روی یک مبل نشسته بودند و مهمانان روی دیگری دیا کاسه ای از شکر را روی میز بین آنها قرار داد. چشمانش را به قالی ترک قرمزی دوخت که پدربزرگ و مادربزرگش آن را سالی که به آمریکا مهاجرت کردند خریدند حاشیه های فرش نقوشی برجسته داشتند خطوطی مارپیچ و طلایی که سروته شان معلوم نبود همه باهم در حلقه هایی متصل به هم بافته شده بودند دیا نمیدانست این نقوش بزرگتر شده اند یا او کوچک تر شده با چشمانش آن قدر آنها را دنبال کرد که سرگیجه گرفت. وقتی نزدیک خواستگارش رفت او سرش را بالا آورد و از ورای بخار چای نعنا با دقت او را نگاه کرد اما دیا بدون آنکه نگاهش کند چای را به او تعارف کرد و تمام مدت متوجه نگاه خیره او به خودش بود پدر و مادر خواستگار و پدربزرگ و مادربزرگ خودش هم به او زل زده بودند پنج جفت چشم به او خیره شده بود. چه میدیدند؟
داستان درباره ی سه نسل از زنان فلسطینی آمریکایی است که در بروکلین زندگی میکنند و بین رعایت رسوم سختگیرانه ی فرهنگشان با زندگی طبق تمایلات شخصی، مردد هستند.
دیا در حالی با خواستگارانش صحبت میکند که هیچ علاقه ای به ازدواج ندارد این بلا پیشتر هم سر مادرش آمده بود. مادری که سالها فکر میکرد در تصادف او را از دست داده، اما روزی با دریافت پیامی از طرف غریبه ای آشنا فهمید که اتفاقات زندگی اش چیزی نبوده که او تصور می کرده...
عطاف رام نویسنده ای فلسطینی تبار است. او در مصاحبه هایش گفته که وقایع کتابش را از زندگی خودش الهام گرفته وقتی که بارها می خواسته مانند پسران همسایه در خیابان بازی و دوچرخه سواری کند ولی هربار با ممانعت مادربزرگش رو به رو می شده که به او میگفته تو مرد نیستی و نمی توانی مثل آنها رفتار کنی یا وقتی که میخواست در دانشگاه ادامه تحصیل دهد کتاب های نارون ولی خانواده اش موافق کار او نبودند.
از برگزیدگان ده زمان برتر ماه مارس به انتخاب روزنامه ی واشنگتن پست نامزد جایزه ی بهترین زمان و بهترین زمان اول در گودریدر جزو زمانهای پرفروش به انتخاب نیویورک تایمز
در حال حاضر مطلبی درباره عطاف رام نویسنده تو مرد نیستی در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این نویسنده را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
در حال حاضر مطلبی درباره فاطمه موسوی کریمی مترجم کتاب تو مرد نیستی در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، مترجمان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد مترجمان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از مترجم، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن مترجم در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این مترجم را می شناسید یا حتی اگر خود، مترجم هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک