1
295,000
در بهار سال ۱۹۳۱ در باغچه یکی از خانه های محله گلندیل کالیفرنیا مردی مشغول محکم کردن شاخه های آووکادوهایی بود که در پاییز می رسند کار سختی بود اول باید شاخه های خشکیده را هرس میکرد بعد محافظ برزنتی را دور شاخه های نازک میپیچید و سپس با طناب به تنه درخت میبست در آن بعد از ظهر گرم سوت میزد و با دقت و حوصله کار میکرد. مرد ریز نقش و در اواسط دهه سی سالگی که خودپسندتر از آن بود که به خاطر چند لکه بر روی شلوارش آن را نپوشد. نامش هربرت پیرس بود. هنگامی که کارش با درختان به پایان رسید شاخه های خشکیده را با چنگک جمع کرد و به گاراژ برد و در جعبه چوب خشک ها ریخت. سپس با ماشین چمن زنی چمنها را کوتاه کرد. این باغچه مانند هزاران باغچه دیگر در جنوب کالیفرنیا سراسر پوشیده از چمن بود و فقط برای قشنگی چمنهای اطراف درختان آووکادو لیمو و میموزا را به شکل دایره ای حذف کرده بودند. خانه هم مثل بقیه خانه های اطرف بود؛ خانه ای به سبک ویلاهای اسپانیایی با دیوارهای سفید رنگ و سقف کاشی قرمز که به خوبی خانه های همسایه و شاید حتی کمی بهتر بود. امروزه خانه های اسپانیایی چندان مد نیستند اما در آن زمان خیلی مورد پسند بودند.
میلدرد را به میز کوچکی هدایت کرد و بدون اینکه نگاهش کند از او خواست فرمی را پر کند. میلدرد با خاطر آوردن اینکه باید مطالب را شسته رفته بنویسد با اینکه به نظرش بی معنی بود یک مقدار اطلاعات در مورد خودش نوشت از سن وزن قد ،ملیت تا مذهب تحصیلات و وضیعت دقیق تأهل بیشتر این سؤالات از نظر او بی ربط و بعضی هایشان بی شرمانه بودند. با این وجود پاسخشان را نوشت تا رسید به سؤال به چه شغلی علاقه دارید؟ مردد ماند. به چه شغلی علاقه داشت؟ هر شغلی که پولی در آن باشد؛ ولی قطعاً نمی توانست این را بنویسد نوشت: مسئول پذیرش درست همانطور که نمی دانست کارشناس غذا یعنی چه در مورد این یکی هم چندان مطمئن نبود ولی در چند هفته اخیر که آن را شنیده بود به نظرش شغل معتبری آمده بود.
وقتی به قسمتی رسید که باید اسم و آدرس کارفرماهای قبلیش را می نوشت با احساس پشیمانی نوشت نداشته ام نوشتن که تمام شد ورقه را امضا کرد و نزد خانم ترنر برد خانم ترنر او را دعوت به نشستن کرد و فرم را خواند سری تکان داد و آن را روی میز انداخت شانسی ندارید.
چرا؟
میدونید مسئول پذیرش چیه؟
دقیق نه اما...
مسئول پذیرش یه خانم تنبله که هیچ کاری ازش بر نمیاد و دوست داره روبه رو بشینه تا همه بتونن ببیننش زنیه که لباس ابریشمی مشکی بالا و پایین باز میپوشه و پای خط تلفن میشینه و هر از گاهی تماسا رو درست وصل میکنه میدونی؟ همونایی که بهت میگن: بفرماید بشینید.
میلدرد پیرس پاهای قشنگی داشت با اسکلت و استخوان بندی قوی که از این ویژگیها برای نجات از طلاق و فقر و بیرون کشیدن خودش از طبقه اجتماعی پایینتر از متوسط استفاده کرد. اما میلدرد دو ضعف داشت تمایل به مردان بی عرضه و جانسپاری بی قید و شرط به دختر دیوصفتش با به کارگیری این عناصر جیمز کین رمانی خلق کرد مملو از نقطه نظرات تند اجتماع و ویرانی خشونتبار عواطف به واسطه یک قهرمان زن که نمیتوان جاه طلبیها و رنج هایش را نادیده گرفت
جیمز مالاهان کین در اول جولای ۱۸۹۲، در خانوادهای کاتولیک ایرلندی در شهر آناپلیس ایالت مریلند دیده به جهان گشود. مادرش خوانندهی اپرا بود و جیمز علاقه به موسیقی را از او به ارث برد؛ اما امیدش برای خواننده شدن خیلی زود از بین رفت؛ زیرا مادرش به او گفت صدایش برای خوانندگی به اندازهی کافی خوب نیست. در سال ۱۹۰۳، وقتی که یازده ساله بود، به همراه خانواده به شهر چسترتون در همان ایالت مریلند مهاجرت کرد. در سال ۱۹۱۰، از کالج واشینگتن، که پدرش ریاست آنجا را به عهده داشت، فارغ التحصیل شد. در سال ۱۹۱۴، تصمیم گرفت نویسنده شود از این رو به عنوان روزنامهنگار روزنامهی «بالتیمور امریکن» و سپس «بالتیمور سان» مشغول به کار شد. در آخرین سال جنگ جهانی اول به فرانسه رفت و در آنجا به تهیهی خبر برای یک روزنامهی نظامی پرداخت. پس از بازگشت به امریکا حرفهی روزنامهنگاریاش را ادمه داد و سرمقالهنویس روزنامهی نیویورک تایمز شد. همچنین داستان کوتاه و نمایشنامه نیز برای این روزنامه مینگاشت.
کین در سال ۱۹۱۹ با «ماری کلاف» ازدواج کرد؛ اما این ازدواج با طلاق همراه شد و او بلافاصله با «الینا تیشسکا» ازدواج نمود. گرچه کین از خودش بچهای نداشت؛ اما با دو فرزند الینا از ازدواج اولش روابط خوبی داشت. کین در سال ۱۹۴۴ با هنرپیشهای به نام «ایلین پرینگل» ازدواج کرد که پس از دو سال کارشان به یک جدایی تلخ کشید. کین در چهارمین ازدواجش، با «فلورنس مک بث» ازدواج نمود که این ازدواج تا سال ۱۹۶۶ و مرگ مک بث پایدار ماند.
کین اولین رمانش را با نام «پستچی همیشه دوبار زنگ میزند» در سال ۱۹۳۴ منتشر نمود و دو سال بعد نیز رمان «غرامت مضاعف» را نوشت. این دو رمان بهترین آثار کین و البته دنیای داستان جنایی میباشند. فیلمهای متعددی براساس این دو کتاب ساخته شدهاند، که با موفقیتهای زیادی نیز همراه بودهاند. از این میان میتوان به فیلم به یادماندنی «پستچی همیشه دوبار زنگ میزند» به کارگردانی راب رافلسون و با ایفای نقش جک نیکلسون در سال ۱۹۸۱ اشاره نمود.
کین سالهای زیادی نیز در هالیوود به فیلمنامهنویسی برای فیلمهای سینمایی گذراند، اما نامش فقط برای دو فیلم با نامهای «برخیز و بجنگ» و «کولی غیرمجاز» آورده شد.
کین تا آخر عمر دست از نوشتن برنداشت؛ اما هیچکدام از رمانهایش به شهرت و موفقیت رمانهای آغازینش دست پیدا نکرد. از دیگر آثار او میتوان به «میلدرد پیرس» ۱۹۴۱، «پروانه» ۱۹۴۷، «زن گناهکار» ۱۹۴۸ و «پایان رنگینکمان» ۱۹۷۵ اشاره نمود.
سرانجام وی در در ۲۷ اکتبر ۱۹۷۷ در ۸۵ سالگی چشم از جهان فروبست.
در حال حاضر مطلبی درباره مرجان بخت مینو مترجم کتاب میلدرد پیرس در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، مترجمان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد مترجمان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از مترجم، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن مترجم در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این مترجم را می شناسید یا حتی اگر خود، مترجم هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک