جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
262,500
نتوانستیم پیگیر مسیری شویم که آن موجود طی کرده بود و ما با حواس جمع ناظرش بودیم. قریب دو ساعت بعد از این واقعه صدای ترک خوردن یخ ها به گوشمان خورد و پیش از فرارسیدن شب یخ شکست و کشتیمان آزاد شد. ولی تا صبح منتظر ماندیم، چرا که ترس برخورد شبانه با تکه های رها و عظیم یخی را داشتیم که بعد از در هم شکستن پهنه یخ روی آب شناور میشوند من از این فرصت استفاده کردم و چند ساعتی خوابیدم. اما چون صبح رسید آفتاب نزده به عرشه رفتم و دیدم تمام ملوانها گوشه ای از کشتی جمع شده اند و ظاهرا با کسی در دل آب صحبت می کنند. سورتمه ای بود شبیه به آنچه روز قبل دیده بودیم و شب هنگام روی تکه بزرگی از یخ به سمت کشتی ما رانده شده بود. فقط یکی از سگها زنده مانده بود اما فردی روی سورتمه افتاده بود که ملوانها می کوشیدند قانعش کنند پا به کشتی ما بگذارد. این مرد هیچ شباهتی به موجودی که دیده بودیم نداشت علی الظاهر از ساکنان وحشی جزیره ای نامکشوف اما اهل اروپا بود چون به عرشه آمدم ناوبان به مرد گفت: این هم از ناخدای ما ایشان نمیگذارند در این دریای بزرگ تلف شوی.
مرد غریبه چون مرا دید به زبان انگلیسی اما با لهجه ای فرنگی گفت: «پیش از آن که سوار کشتی شما شوم لطفی کنید و بفرمایید راهی کدام مقصد هستید؟
حتماً می توانی حیرت مرا از شنیدن چنین سؤالی تصور کنی، آن هم از طرف مردی که در آستانه هلاکت بود و من با خود میگفتم بیشک کشتی من برای او حکم ملجائی را دارد فراتر از ارزشمندترین دارایی در تمام دنیا؛ با این حال گفتم ما در سفری اکتشافی به مقصد قطب شمالیم این را که شنید گویا آرام گرفت و راضی شد سوار کشتی شود. خدا شاهد است
مارگارت که اگر این مرد را میدیدی که برای حفظ جانش خود را تسلیم ما کرده بود حیرتت از حد میگذشت دست و پایش در مرز یخ زدن بود و بدنش از خستگی و رنجوری بی نهایت نحیف شده بود به عمرم مردی به این بد حالی ندیده بودم کمک کردیم و او را به کابین بردیم اما به محض دور شدن از هوای تازه از هوش رفت. طبیعتا دوباره برش گرداندیم روی عرشه و بر تنش برندی مالیدیم تا دوباره به هوش آمد و مجبورش کردیم کمی از آن هم بنوشد به مجرد این که علایم حیات درش ظاهر شد پتوپیچش کردیم و نشاندیمش کنار دودکش اجاق خوراک پزی کم کم حالش جا آمد و مقداری سوپ خورد و شگفتا که جانی دوباره گرفت. دو روز به همین منوال گذشت تا این که بالاخره توانست لب از لب بگشاید و من در آن دو روز ترس این را داشتم که نکند رنج و محنتی که کشیده عقلش را...
در قرن هجدهم، وقتی داستان با وحشت و و هم با راز و ابهام مرگ و نفرین موجودات غیر طبیعی و قوانین فرا واقعی در آمیخت گونه ای ادبی متولد شد با عنوان گوتیک ادبیات گوتیک پر است از پدیده غیر عادی از تصویر و خیال گاه موجودات عجیب و غریب درش دلبری می کنند و دل می بازند گاه آدمهای عادی با از دنیای معقول و معمولی شان فراتر میگذارند. بنابراین در آثار گوتیک در عین حال که تاکید بر احساسات است، وجه لذت بخش ترس نیز چاشنی روایت میشود. چنین است که داستانها و زمانهای این گونه ادبی از قلعه اوترانتو و دراکولا و فرانکنشتاین گرفته تا سرود کریسمس و شبح اپرا، بارها و بارها تلخیص شده اند روایتها و قرائت های متعدد دارند به زبانهای بسیار ترجمه شده اند و اقتباس های
سینمایی موفقی از آنها ارائه شده است. گروه انتشاراتی ققنوس بنا به اهمیت و جذابیت این گونه ادبی تصمیم گرفته عناوینی از آثار گوتیک را که اهمیت بیشتری دارند از زبان اصلی به فارسی برگرداند تا مخاطبان این فرصت را پیدا کنند که با روایت صحیح و دقیق این آثار آشنا شوند.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک