جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
97,680
مایلم که مراتب سپاس خود را از دو دوست و همکارم استاد دی. جی او کانور و آقای اس جی لنگفورد، که گهگاه با آنان پاره ای از مطالبی را که در صفحات آینده بدانها پرداخته ام مورد بحث قرار داده ام ابراز دارم این بحثها مرا در تدوین دقیقتر آراء خودم کمک کرده اند. استاد آو کانور با خواندن بخشی از دستنوشته من و اظهار نظر درباره آن هم لطف بسیار کرد. تقریباً لزومی ندارد که بیفزایم که هیچیک از این دو شخص مذکور را نباید معتقد به هر عقیده ای که اظهار کرده ام دانست؛ مسؤولیت اشتباهاتی هم که چه بسا مرتکب شده باشم بر عهده آنان نیست.
ممکن است نتوانند معنا را معین کنند این ضرورت منطقی را تغییر نمی دهد که اگر چیزی که گفته می شود معنادار باشد معنایش باید معین باشد؛ یعنی باید آنچه که هست باشد، نه چیز دیگری والا صِرْفاً این نمی بود که ما ممکن است گاهی معنا را نفهمیم؛ بلکه هیچگاه نمی توانستیم بفهمیم. به گمان من، ویتگنشتاین آنگاه که مینوشت: «یک گزاره یک و فقط یک تحلیل کامل دارد (3.25) به همین نکته اشاره داشت. یعنی چیزی خاص و معین هست که معنای هر کلام معنا دارای است. ما، در واقع ممکن است بتوانیم به آن چیز التفات جدی داشته باشیم و ممکن است نتوانیم؛ اما در هر حال، آن چیز، به تعبیری، هست برای اینکه مورد التفاتِ جدی واقع شود. اگر نمی بود فرق نهادن میان سخن معنادار و بیمعنا منطقاً محال میبود. حال اگر معنا همان محکی است و باید معین هم باشد در باب (1) زبان و (II) جهان نتیجه گیریهای خاصی می توان کرد. نخستین نتیجه ای که ویتگنشتاین میگیرد این است که هر زبان معناداری باید در تحلیل نهایی تحویلپذیر باشد به چیزی که او آن را گزاره های ساده ۲ یا «گزاره های بنیادین»] می خواند (4.221) برای فهم مُرادِ او از «گزاره های ساده» حکمی را در نظر بگیریم اتوموبیل در گاراژ است.»
تلگرام
واتساپ
کپی لینک