جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
نویسنده ی جیب عجیب در ابتدای کتاب می گوید شبی در پاریس جوانی به اسم ماتس نیلسون را ملاقات کرده و او داستان پسری با شلوار طلایی را برایش تعریف کرده است ماتس می گوید شاید کسی داستان او را باور نکند کسانی هم که داستان را می دانند نمی خواهند درباره اش حرف بزنند نویسنده می گوید بعدها به محل زندگی ماتس رفته تا تحقیق کند. اطلاعاتی که او جمع کرده دست مایه ای برای نوشتن جیب عجیب شده است. جیب عجیب داستان وقتی است که ماتس سیزده ساله است و با پدرش زندگی می کند پدرش یک روزنامه نگار بی پول است. یک روز ماتس از جیبش یک ده کرونی پیدا می کند، و بعد پشت سرش اسکناس های دیگر جیب شلوارش پول تولید می کند و ماتس و پدرش با آن پول ها به تفریح می روند و خوش می گذرانند. پول ها خیلی زیاد میشود و وقتی پدر ماتس از او می پرسد این پول ها از کجا آمده او می گوید: نمیدونم این پول ها از کجا می آن ولی مال اون هایی که از گشنگی میمیرن نیست مال کسانی نیست که هیچ وقت نمیتونن دریا رو ببینن یا قایق سواری کنن یعنی همین کاری که ما کردیم. مال کسانی هم که برای اینکه بتونن زندگی کنن دزد و آدم کش میشن نیست مال اونا نیست. اما باید بهشون برسه پدر و پسر تصمیم می گیرند به مؤسسات خیریه و دوستانی که به پول احتیاج دارند کمک کنند. جیب عجیب در اینجا پرکشش تر می شود. سرنوشت پول هایی که به مؤسسات خیریه داده اند و در نهایت سرنوشت شلوار ماتس خواندنی است. مضمون جیب عجیب برای خواننده آشناست اگر شما هم ا آرزوی پولدار شدن و کمک به فقرا و دوستان بی پولتان را دارید جیب عجیب را بخوانید. شاید نتوان فقط با کمک پول فقر را ریشه کن کرد. در رمان امروزی جیب عجیب از تمهیدات شناخته شده ی قدیمی برای پولدار شدن استفاده نشده است ماجرا در شهر اتفاق می افتد و حوادث آن ملموس و امروزی است.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک