جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
پروفسور کاتسومی رایانه ای دارد که می تواند آینده را پیش بینی کند. قتل، تجزیه و تحلیل یکی از اجساد و چند تماس های تلفنی ناشناس به او هشدار می دهند که اتفاقی شوم در حال وقوع است. او مجبور می شود اولویت های اخلاقی مختلف را در نظر بگیرد:
آیا باید خود را انکار کرد؟ آیا زمان حال را باید به نفع آینده قربانی قربانی کرد؟ این مفاهیم در دستان آبه چنان صریح روایت می شوند که آنچه تصور می شود غیر ممکن است به شکلی تهدید آمیز ممکن می شود. در واقع «آدم ماهی» مجموعه ای از پیچش های داستانی غافلگیر کننده است که از مکالمات روشنفکرانه ی کم.نیستی به یک نوشته عجیب و جذاب چند لری و حال و هوای «گزارش اقلیت» فلیپ کی دیک بدل می شود و سپس به وحشتناک ترین تم « دکتر مورو» و در نهایت رنگ و بوی داستان هایی درباره ی آینده را به خود می گیرد.
برگرفته از نشر نیماژ
علاقه مندان به ادبیات غنی و جذاب ژاپنی نامهای بزرگی چون کازوئو ایشی گورو و هاروکی موراکامی را به خوبی میشناسند و تحسین میکنند، اما شاید یادآوری اش مهم باشد که نسل قبل تر رمان نویسان ژاپنی چهره ی قدرتمند و پیشگامی دارد که این بزرگان معاصر پا بردوش او گذاشته اند. این چهره کسی نیست جز کوبو آبه. کوبو آبه با نام اصلی کیمی فوسا داستان نویس و نمایشنامه نویس و موزیسین و عکاس خلاق ژاپنی در سال ۱۹۲۴ در توکیو به دنیا آمد و در ۱۹۹۳ از جهان رفت. او که به دلیل شغل ،والدینش در منچوری و نقاطی غیر از توکیو بزرگ شد، می گوید: "من اساساً آدمی بدون زادبوم هستم و در اعماق احساساتم هراس از زادبوم نهفته است. تمام چیزهایی که برای آدمها حس ثبات ایجاد می کند، برای من آزارنده است.
ناظر حسابدار توسط معشوقه اش خفه شد. حوالی نیمه شب بیست و نهم ماه آقای توحیدا سوسوما، ۵۶ ساله، ناظر حسابداری شرکت بوشیبا ،انترپرایز در محله ی شینجوکو در توکیو، هنگام حضور در آپارتمان بخش میدوری واقع در خیابان شصت و چندم آن محله توسط معشوقه اش کوند و چیکاکو ،۲۶ ساله ساکن همان ساختمان مورد ضرب و شتم قرار گرفت و خفه شد دختر خودش را به نزدیکترین ایستگاه پلیس معرفی و ادعا کرده است عملش صرفاً دفاع از خود در برابر رفتار خشونت آمیز آقای توچیدا در مورد دیر برگشتن او به خانه بود. آقای توچیدا طبق گفته ی همکارانش مردی جدی بود که سی سال در این شغل مشغول به کار بوده است. همگی تأیید میکنند که این پیشامد بد یک بلای آسمانی است. تمام مدتی که مقاله را پنج شش بار و به آهستگی خواندم، تانوموگی صبورانه منتظر ایستاده بود. در مورد این حرف میزدم قربان!
هوممم، باقی روزنامه ها چه؟ قطره ای عرق از پیشانی ام چکید و روی مقاله پخش شد.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک