جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
150,000
به نام دوست .......
........ سرآغاز
اولین نگاه
فهرست ---
.......... کتاب باز
......اتفاق
دعوت ها ....
گروه خونی
داستانهای ترسناک
........... کابوس
پورت آنجلس .
..........فرضیه
بازجویی ها
مشکلات پیچیده
متعادل سازی .
اعترافات ....
عقل بر احساس پیروزی عقل
کولن ها
کارلایل
.......بازی
خدا حافظی ها .
بی صبری
تماس تلفنی
قایم موشک
فرشته ی نجات
بن بست.
یک مناسبت
وقتی که صبح چشمهایم را گشودم یک چیز فرق کرده بود. و آن روشنایی و نور بود. هنوز نور خاکستری - سبز رنگ یک روز ابری در جنگل پیدا بود اما یک جورهایی روشن تر و شفاف تر شده بود. متوجه شدم که هیچ غبار مه آلودی پنجره ام را نپوشانده است. بلند شدم تا به بیرون نگاه کنم و سپس از وحشت ناله ای سر دادم. لایه ی ظریفی از برف حیاط را پوشانده بود، سقف ماشینم را غبار روبی و جاده را سفید پوش کرده بود. اما این بدترین چیز نبود همه ی باران دیروز به یخ تبدیل شده بود و برگهای سوزنی درختان را در شکل های مسحور کننده و شگفت انگیز پوشانده بود و قسمت ماشینروی حیاط را به یک سطح صاف یخی مهلک تبدیل کرده بود. من حتی وقتی زمین خشک بود به اندازه ی کافی برای زمین نخوردن مشکل داشتم بنابراین برایم امن تر بود که به تخت خوابم بر می گشتم. قبل از این که به طبقه ی پایین بروم چارلی خانه را برای کار ترک کرده بود. از بسیاری جهات زندگی کردن با چارلی مثل این بود که در خانه ی خودم زندگی میکنم و کم کم متوجه شدم که به جای احساس تنهایی کردن از تنها بودن لذت زیادی میبردم
تلگرام
واتساپ
کپی لینک