1
88,800
نامه به کودکی که هرگز زاده نشد رمانی به زبان ایتالیایی از اوریانا فالاچی، نویسنده و خبرنگار ایتالیایی است که در سال ۱۹۷۵ منتشر شد. این کتاب با زاویه دید اول شخص و در قالب نامهای از راوی داستان، یک زن جوان که گویا خود فالاچی است، با جنینی که در رحم خود باردار است نوشته شده که فرزند نازادهاش را از مصیبتهای دنیا و بیرحمی آن میآگاهاند. این کتاب تا ژانویه ۲۰۰۷ بیش از ۴ میلیون نسخه (بدون احتساب کپیها) فروش داشتهاست.
منبع: ناشر کتاب
آن شب حس كردم تو هستى! قطرهاى زندگى كه از نيستى رها شده باشد. روى تختخواب دراز كشيده بودم، چشمهايم در تاريكى باز بود، و ناگهان، در اين تاريكى، روشنى يقينى درخشيدن گرفت، آرى، تو آنجا بودى. تو وجود داشتى.
درست مثل اين بود كه تيرى ميان سينهام نشسته باشد. دلم از تپيدن باز ايستاد. و چون دوباره با صدايى خفيف تپيدن از سر گرفت، آوارى از گيجى و سرگشتگى بر سرم فرو ريخت، احساس كردم در گردابى فرو مىروم كه در آن جز بىاعتمادى و دهشت چيزى نيست. اكنون نيز ترسى مرا در خود گرفته كه آثارش بر چهرهام، بر مويم و بر ذهنم هويداست. ترسى كه خودم را در آن گم مىكنم. سعى كن بفهمى، اين ترس، ترس از ديگران نيست. من از ديگران باكى ندارم. ترس از رنج كشيدن نيست. من از درد نمىترسم. ترس من از ترس توست، ترس از تصادفى كه تو را از نيستى بيرون كشيد و در بطن من نهاد. من هرگز براى پذيرايى از تو آماده نبودهام، حتى اگر بيش از اين ديده بهراهت دوخته باشم. همواره اين سئوال بىرحمانه را از خود كردهام كه شايد تو اشتياقى نداشتهاى بهدنيا بيايى؟ شايد روزى مرا بهخاطر اين كار سرزنش كنى و با فرياد بگويى: «چه كسى از تو خواست كه مرا به دنيا بياورى، براى چه مرا بهدنيا آوردى، چرا؟» كودك من، زندگى چنين دغدغهاى است. زندگى جنگى است كه هر روز تكرار مىشود و لحظههاى شادى، گريزهاى كوتاهى است كه به قيمتى بسيار بىرحمانه بهدست مىآيند. چگونه مىتوانم باور كنم كه از بين بردنت كار درستى است. چطور مىتوانم حدس بزنم كه ميل ندارى به سكوت بازگردانده شوى؟ تو نمىتوانى با من حرف بزنى. زندگى تو بهجز گرهى از سلولهاى تازه شكلگرفته چيزى نيست. شايد زندگى هم نيست، امكان زندگى است. با اين همه، براى دريافت نشان و اثرى از تو چه چيزها كه حاضرم بدهم. مادرم با اطمينان مىگويد كه من همين اثر را از خود بروز دادم و اين همان دليل به دنيا آوردن من بود.
آخر مادرم، مرا نمىخواست. آغاز وجود من با اشتباه همراه بود، در يك لحظه تفريح و بىخبرى. و براى اينكه من به دنيا بيايم هر شب دارويى را در آب مىريخت، سپس با گريه آن را مىنوشيد. و نوشيدن دارو همچنان ادامه داشت تا شبى كه در بطناش تكان خوردم و لگدى به او زدم تا بگويم كه مرا از ميان نبرد. داشت ليوان دوا را به لبهايش نزديك مىساخت. در دم ليوان را پس كشيد و محتوى آن را بر زمين ريخت. چند ماه بعد، فاتحانه در برابر خورشيد غلت مىزدم. اينكه كارى خوب بود يا بد نمىدانم. وقتى كه خوشبختم خيال مىكنم كار خوبى بود و زمانى كه بدبختم فكر مىكنم كار بدى بود. با وجود اين حتى موقعى كه بدبختم، فكر مىكنم خوشم نمىآمد كه به دنيا نيايم، زيرا هيچ چيز از نيستى بدتر نيست. برايت تكرار مىكنم من از درد نمىترسم. درد با ما بهدنيا مىآيد و رشد مىكند و همچنان كه به داشتن دو بازو و دو پا عادت داريم به درد خو مىكنيم. در واقع، از مرگ هم بيمى ندارم، زيرا اگر آدميزاد مىميرد مفهومش اين است كه به دنيا آمده، از نيستى رها شده. من از نيستى بيمناكم، از نبودن، از اقرار به وجود نداشتن، حتى اگر آدم تصادفآ و در اثر اشتباه يا تفريح ديگرى به دنيا بيايد. فراواناند زنهايى كه از خود مىپرسند: فرزندى بهدنيا آوردن، براى چه؟ براى آنكه گرسنه بشود، احساس سرما كند، مورد اهانت و خيانت قرار گيرد، در يك جنگ و يا از بيمارى بميرد؟ و اين زنها منكر اين اميد مىشوند كه گرسنگىاش فرو نشانده شود، تن سرماديدهاش گرم گردد، درستى و دوستى به او ارزانى شود، عمر دراز يابد تا بر جنگ و بيمارى غلبه كند. شايد اين زنها حق داشته باشند.
آيا نيستى را بر رنج ارجح بايد شمرد؟ من، حتى در لحظاتى كه بر ناكاميم، بر نااميدى و عذابم اشك مىريزم، باز معتقدم كه رنج كشيدن از نبودن بهتر است. و اگر اين عقيده را در مورد زندگى، با دلايل محكم و روشن گسترش دهم به اين نتيجه مىرسم كه بهدنيا آمدن از بهدنيا نيامدن بهتر است. آيا اينگونه دليل آوردن را مىتوان به تو تحميل كرد؟ آيا معنى چنين كارى آن نيست كه تو را بهخاطر خودم بهدنيا بياورم؟ بهدنيا آوردن تو به خاطر خودم، براى من گيرايى ندارد. زيرا كه من هيچگاه نيازمند تو نبودهام.
امشب، با پدرت حرف زدم. به او گفتم كه تو اينجايى. اين را با تلفن به او گفتم چون كه او از اينجا بسيار دور است، از آنچه كه او گفت دستگيرم شد كه خبر خوشى به او ندادهام. ابتدا سكوت عميقى پيش آمد، درست مثل اينكه تماس قطع شده باشد
در حال حاضر مطلبی درباره اوریانا فالاچی نویسنده نامه به کودکی که هرگز زاده نشد... در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این نویسنده را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
در حال حاضر مطلبی درباره زویا گوهرین مترجم کتاب نامه به کودکی که هرگز زاده نشد... در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، مترجمان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد مترجمان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از مترجم، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن مترجم در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این مترجم را می شناسید یا حتی اگر خود، مترجم هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک