70,300
با مرجعیت یافتن منطق جدید در فضای آکادمیک فلسفی (فلسفه تحلیلی) از اوایل قرن بیستم و انتشار مقالهٔ کارل پوپر در مجله ذهن که حملهای به هگل و دیالکتیک او بود فضایی ضدهگلی در جامعۀ فلسفه تحلیلی به وجود آمد. ریشههای این ضدیت با نظام فکری هگل به فلسفۀ اتمیسم منطقی راسل و پرینکیپیا اتیکای مور باز میگردد اما نقدهای بعدی که هگل را متهم به تناقض باوری میکردند تیر خلاصی بر پیکره هگلیان بود. مضمون همۀ آن نقدها این بود که «کسی که تناقض را باور داشته باشد جز مهملات نمیتواند چیز دیگری بگوید». در حوزۀ منطق جدید، آثار گراهام پریست و شکلگیری منطقهای فراسازگار تناقض باور رهیافتی نو برای دیدن منطق هگل به آکادمی هدیه داد. این کتاب بازخوانی منطقی هگل در منطق جدید است و به این پرسش پاسخ میدهد که آیا از منطق هگل میتوان قرائتی فراسازگار داشت یا خیر.
منبع: ناشر کتاب
پس از مناقشات جدی برتراند راسل در متافیزیک) و جرج ادوارد مور در اخلاق علیه فضای ایده آلیستی فلسفه در انگلستان که تحت سلطه آرای بردلی و مک تاگارت بود فلسفه تحلیلی با کنار زدن ایده آلیسم در فضای فلسفی رویای پروراندن فلسفه نو را پایه گذاری کرد راسل متاثر از لایبنیتس که در باب روابط مطالعه میکرد ادعای هگلی مک تاگارت را مبنی بر اینکه روابط در بردارنده تناقض هستند رد کرد و به هگل اتهام زد که هگل ساختار جهان را همانند ارسطو به اشتباه ساختاری موضوع محمولی میفهمیده است. راسل خطای هگل در متافیزیک را معلول این امر میدانست که او همچنان پایبند به بنیادهای متافیزیکی منطق حدي ارسطویی است و در نتیجه مونیسم هگلی را یک سوء تعبیر از جهان معرفی می کرد.
راسل راه برون رفت از سوء تعبیر هگلی را در ارائه یک نظریه تسویر یافت؛ نظریه ای که به ما این امکان را میداد تا بتوانیم محمولهای چند موضعی مرتبه اول داشته باشیم و متافیزیک متناظر با آن یعنی اتمیسم منطقی را عرضه کنیم. اتهامات راسل و مور تا حد زیادی از حیث نظری نظام فلسفی هگل را تا سالهای متمادی غیر قابل دفاع کرده بود اما برای اولین بار در فضای فلسفه تحلیلی، ویلفرد سلرز در اثر ۱۹۵۶ خویش روح جدیدی به آکادمی فلسفه بخشید و با اشاراتی به هگل و بینشهای او جریان جدیدی را با عنوان مکتب پیتسبورگ به راه انداخت نتیجه مهم کار سلرز را میتوان در آثار شاگردان مهم او یعنی رابرت برندم و جان مک داول مشاهده کرد؛ کتاب ذهن و جهان مک داول از امکان فلسفه ذهن هگلی سخن میگفت و کتاب داستانهای مردگان قدرتمند برندم نیز امکان قرائتی انتاج گرایانه را از منطق هگل فراهم میکرد کوشندگان میخواستند نشان دهند
فصل اول
مقدمهای بر منطقهای فراسازگار:
فهم این نکته که هگل یک دوحقیقتباور است؟ یا خیر؟ پیش از هر چیزی در گرو فهمِ دقیقِ مفهومِ دوحقیقتباوری است. نکتهی مهمِ دیگر در فهم اولا دوحقیقتباوری و ثانیا فراسازگاری برای ما این است که با ترمینوبوژی خاص منطق جدید، میتوانیم قرائتهای مختلف از منطقِ هگل را صورتبندی کنیم و چنین کاری هم از ابهام جلوگیری میکند و هم حشو و اطناب متن را تا حدِ مقبولی کم خواهد کرد. اما برای فهمِ این دو مفهومِ پایه ما نیاز داریم که پیشتر مفهوم تناقض را در منطق بشناسیم و بدانیم که LNC چه سیر تاریخیای را طی کرده است که بدل به یک دگم تنومند شده است. بنابراین در این فصل ابتدا به توضیح مجملی از این مفاهیم پایه میپردازم و سپس مواجههی منطقِ کلاسیک و منطقهای فراسازگار را با آن توضیح خواهم داد.
در حال حاضر مطلبی درباره کسری فارسیان نویسنده بازخوانی منطق هگل در منطق جدید در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این نویسنده را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک