جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
132,600
در تاریکی اتاق نشیمن چوب بیسبال در دست ایستاده بودم خیره از پشت پنجره به ظلمات شب نگاه میکردم و ناامیدانه میکوشیدم تا همسر و فرزندم را از حمله دیوانه ای که نمیشناختم حفظ کنم دسته چوب بیس بال را چنان محکم در مشتم فشرده بودم که همه مفاصل دستم از فرط فشار رنگ پریده شده بود. چنان ترسی به وجودم غلبه کرده بود که اصلاً نمی دانستم باید منتظر چه کسی باشم و اگر آمد چه کار کنم افکار گوناگون با سرعت در سرم می چرخیدند و مدام یک چیز را تکرار میکردند. به خود می گفتم همه اش تقصیر خودم است. خود من هستم که جان همسر و فرزند عزیزم که تازه به دنیا آمده را به خطر انداخته ام ای وای که چه کرده ام چه طور میتوانم این مشکل را حل کنم؟ این افکار مدام مثل یک کارناوال سیار در سرم دور میزد.
هر چند به ظاهر طبیعی و بی ضرر است باید گفت صحبت مکرر درباره صدای درونی منفی با دیگران یکی از بزرگترین آسیبهای ناشی از وراجی های ذهن را در زندگی اجتماعی ایجاد میکند ما افکار ذهنی مان را تحریک میکنیم تا احساسات آشنایانمان را برانگیزیم و حمایتشان را جلب کنیم؛ ولی انجام مکرر این کار باعث دوری ما از کسانی میشود که بیش از همه به وجودشان نیازمندیم؛ ولی با این رفتار آنها را از خود میرانیم. انگار درد و ناراحتی مملو در این وراجی ها حساسیت مردم را نسبت به آن پایین می آورد. واضح تر بگویم این طور نیست که حرف زدن با دیگران درباره مشکلات تان، زیانبار باشد؛ فقط میخواهم بدانید که وراج درون به راحتی میتواند تجربه ای مفید را به یک تجربه منفی تبدیل کند.
بسیاری از ما فقط تا حد معینی میتوانیم به حرف دیگران گوش فرادهیم حال هر چه قدر هم عزیز باشند فرقی ندارد فقط تا حد معینی میتوانیم درد دل دیگران را بشنویم و خودمان درد دل نکنیم رابطه ها اصولاً برمبنای تمایلی دو طرفه برقرار میشود به همین دلیل است که مشاوران و روان درمانگران برای وقتی که صرف ما میکنند پول میگیرند؛ ولی دوستانمان نه وقتی این تعادل میان گفتن و شنیدن برهم بخورد به این معناست که یک کفه ترازو بالا و دیگری پایین بایستد و بدین ترتیب مبنای ارتباطات اجتماعی فرسوده و پوسیده میشود.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک