جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
17,250
میمون هم که قبلی از کار خودش راضی بود با خود گفت: هاهاها چقدر راحت خرچنگ را گول زدم، بعد روی سنگی نشست و تمام آن را یک جا خورد و روی علف ها در از کشید. چشم هایش را بست و با خودش فکر کرده «چقدر خوشمزه بودا فرهنگ هم برود منتظر بنشیند تا هسته تبدیل به درخت شوراه وقتی خرچنگ به خانه برگشت، داستان را برای بچه هایش تعریف کرد. او هم هسته را جلوی خانه شان کاشت آنها هر روز به هسته دسته آب می دادند. طولی ن نکشید که جوانه فرمالو از خاک بیرون زد.
با هر بار که به قائم فرچنگ به جوانه آب می داد برایش می خواند: «جوانه خرمالو، کوچولوی خوایانو زودتر به زودتر پرو آسمون، وگرنه با دندونم ریشه ات رو می سوزونم جوانه جوانه فرمالو هم از ترس چنگالهای خانم خرچنگ زود رشد می زود رشد می کرد تا تبدیل به یک درخت بزرگ شد. خانم فرهنگ ز به درخت آب میداد و برای درخت میخواند جوانه فرمانو، کوچولو مولوی خوابالو، زورتر با خورش گفت دخوب شد به حرف میمون گوش کردم وقتی ن گوش کردم. وقتی درخت میوه بدهد نتیجه زحماتم را میبینم او هر روز برو آسمون و گر وگرنه با دندونم ریشه ات رو میسوزونم
تلگرام
واتساپ
کپی لینک