قصهی اسبی که نمی خوابید در مورد اسبی است که نه روز میخوابید و نه شب. دستان او لرای بیخوابی او چارهای اندیشیدند و هرکدام بخشی از خواب خود را به او دادند اما اسب باز هم خوابش نبرد و با غصه به خوابهایی که دوستانش به او داده بودند نگاه کرد و اشک در چشمانش جاری شد ... و فکری به ذهنش آمد...
تلگرام
واتساپ
کپی لینک