جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
139,860
عمو پسرش را لایق غلامی من و خانواده ی ما و من را لایق همسری پسرش و به عنوان عروس خودش دانست و مهریه ام را همان آپارتمان به علاوه ی چهارده سکه قرار داد و فقط تنها چیزی که من در پایان سخنرانی عمو و ختم صحبتهایش خواستار شدم این بود که حق طلاق با من باشد و البته یادم هست چطور همه اعضای خانواده ی عمو با این مسئله با ترشرویی برخورد کردند و طوری وانمود کردند که بهشان توهین شده است و فقط از آن جایی که خود حامد لبخند زد و پذیرفت کسی دیگر مجالی برای کش دادن موضوع پیدا نکرد و فقط این من بودم که میدانستم در پس آن لبخند کذایی دنیایی از حرفها و کنایه ها نهفته است چرا که او به سرعت قبول کرد تا بفهمم هیچ چیزی نمیتواند در آینده ما را به هم وصل کند. اما از آنجایی که هر ازدواجی دردسرهای خودش را دارد گرفتاریهای ما هم خیلی زود شروع شد. اول از همه این که خبر ازدواجمان تقریباً همه جا پر شد از خانواده گرفته تا دوست و همسایه تنها کاری که من توانستم انجام دهم این بود که هیچ کدام از همکلاسی هایم را در جریان نگذارم چرا که نمیخواستم در آینده یک به یک آنها را توجیه کنم از طرفی عمو خیلی زود مراسم خرید را راه انداخت و در برابر اصرارها و مخالفتهای شدیدمان برای نداشتن هیچ گونه مراسمی خواست تا بزرگترهای فامیل را به مهمانی پسرش دعوت کند به این ترتیب چند نفری را که من و حامد گمان می بردیم حضورشان اجباریست تبدیل شد به صدها نفر از دور و نزدیک یادم هست من چقدر سر این مسئله با حامد بحث و جدل بی فایده کردم
تلگرام
واتساپ
کپی لینک