1
210,970
روایت "خدمتکار"، اثر فریدا مکفادن، در ژانر جنایی و معمایی با نوعی وحشتناکی، قلم زده شده است. رمان با یک قتل در یک منزل بزرگ و زیبا آغاز میشود. جسد یک فرد ناشناس در زیرزمین خانه پیدا میشود، در حالی که میلی کالووی، خدمتکار منزل، کنار یک کارآگاه نشسته و تظاهر به ندانستن چیزی میکند.
داستان به زمان سه ماه پیش برمیگردد، زمانی که نینا وینچستر، صاحبهی خانه، با دختری بیسرپلو مصاحبه میکند تا ببیند آیا او را به عنوان خدمتکار استخدام میکند یا نه. دختر جوان، میلی است که مدتی را بیخانه و در ماشینش سپری کرده و به شدت به کار نیاز دارد. وقتی نینا به او خانه را نشان میدهد، اتاق خدمتکار کاملاً با بقیه قسمتهای آن متفاوت است. یک راهپلهی تاریک به یک اتاق کوچک منتهی میشود. اما برای میلی که مدتها در ماشین زندگی کرده، این اتاق نعمتی به نظر میرسد، با این حال، همچنان احساس میکند که این اتاق چیزی پنهان دارد.
بازگشت به حال، میلی پس از خروج از مصاحبه با نینا، با باغبان خانه روبرو میشود که نگاهش او را نگران میکند. یک هفته بعد، هنگامی که تقریباً امیدش را از دست داده، تماسی از نینا دریافت میکند که او را برای کار استخدام میکند. او نمیداند چرا نینا او را با وجود گذشتهی زندانیاش استخدام کرده، ولی این فرصتی است که او میتواند زندگی جدیدی را شروع کند. اما آیا این زندگی جدید واقعاً آرامشبخش و بیخطر خواهد بود یا رازهای تاریک خانه نینا برای او خطراتی را به همراه خواهد داشت؟..
وقتی از این خانه بیرون میروم دست بند به دستم است. تا وقتی فرصت داشتم باید فرار میکردم حالا دیگر فرصتم از دست رفته است و نیروهای پلیس در خانه هستند و چیزی را که در طبقه بالاست کشف کرده اند. دیگر راه برگشتی نیست.
تقریباً تا پنج دقیقه دیگر هم از حق و حقوقم آگاهم میکنند. نمیدانم چرا هنوز این کار را نکرده اند. شاید امیدوارند بتوانند حقه ای بزنند و چیزی را که نباید بر زبان بیاورم به آنها بگویم.
در این کار موفق باشید
پلیسی که موهای مشکی با تارهایی خاکستری دارد روی کاناپه کنارم نشسته است و هیکل چهارشانه اش را روی کاناپه چرم ایتالیایی به رنگ کاراملی سوخته جابه جا می کند. از خودم می پرسم او چه مدل مبلی در خانه اش دارد قطعاً مثل این مبل هزینه پنج رقمی برایش نداشته و احتمالاً رنگ ضایعی مثل نارنجی دارد و پر است از موی حیوان خانگی اش و بیش از یک درز پاره شده هم دارد تصور میکنم شاید به کاناپه خودش در خانه اش فکر میکند و آرزو میکند کاش او هم چنین کاناپه ای داشت.
به احتمال قوی به جسد درون اتاق زیر شیروانی طبقه بالا فکر میکند.
مأمور پلیس با لهجه کش دار نیویورکی اش میگوید: «خب، بیا یه بار دیگه مرور کنیم. اسمش را قبلاً گفته اما یادم رفته است. مأموران پلیس باید اسمشان را روی برچسبی به رنگ قرمز روشن حک کنند و به سینه بزنند و گرنه در شرایط پر استرس چطور باید اسمشان را به یاد بیاورید؟ فکر میکنم کارآگاه است. شما کی جنازه رو پیدا کردین؟»
مکثی میکنم با خودم فکر میکنم شاید الان زمان مناسبی برای درخواست وکیل است. قرار نیست خودشان وکیلی به من معرفی کنند؟ این دستور العمل ها را فراموش کرده ام.
قبول. این تخت چیز خیلی خاصی نیست. پستیبلندی دارد و هر بار که حتی به اندازۀ یک میلیمتر جابهجا میشوم فنرهایش ناله میکنند. اما باز هم از ماشینم خیلی خیلی بهتر است. حتی فوقالعادهتر این است که اگر در طول شب به دستشویی نیاز داشته باشم دقیقاً کنارم است! مجبور نیستم رانندگی کنم و آنقدر بچرخم تا استراحتگاهی پیدا کنم و وقتی مثانهام را خالی میکنم به قوطی اسپری فلفلم چنگ بزنم. دیگر حتی به اسپری فلفل هم نیازی ندارم. دراز کشیدن روی یک تخت معمولی که بهمحض رسیدن سرم به بالش خوابم میبرد، حس خیلی خوبی دارد. دوباره که چشمانم را باز میکنم، هنوز هوا تاریک است. وحشتزده در جایم مینشینم و سعی میکنم به یاد بیاورم کجا هستم. تنها چیزی که میدانم این است که داخل ماشینم نیستم. چند دقیقهای طول میکشد تا وقایع چند روز اخیر را به یاد بیاورم. نینا شغلی در اینجا به من داده است، از ماشینم بیرون آمدهام و روی تخت واقعی خوابم برده است.
کمکم تنفسم آرام میشود. کورمالکورمال دنبال گوشی تلفنی که نینا برایم خریده میگردم. 46: 3 صبح است. زمان مناسبی برای بیدار شدن و شروع روز نیست. با عادت کردن چشمهایم به نور محدودی از ماه که از پنجرۀ کوچک به اتاق میتابد، ملافۀ زبر را از روی پاهایم کنار و روی تخت غلت میزنم. میخواهم به دستشویی بروم و بعد سعی کنم دوباره بخوابم. پاهایم در برخورد با تختههای کف اتاقخواب کوچکم صدا میکنند. خمیازهای میکشم. یک لحظه طول میکشد تا نوک انگشتانم به نخ لامپ سقف برسند. این اتاق به من احساس غول بودن میدهد. به در اتاقم میرسم و دستگیرۀ در را میگیرم و... نمیچرخد. احساس وحشتی که با فهمیدن موقعیتم درونم فروکش کرده بود، حالا دوباره اوج میگیرد. در قفل است. وینچسترها من را در این اتاق حبس کردهاند. نینا من را در این اتاق حبس کرده است. اما چرا؟
همان طور که دست طریف و مانیکور شده نینا وینچستر را می فشارم می گوید: «به خونواده خوش اومدی لبخند مؤدبانه ای میزنم و با کنجکاوی دوروبر دالان ورودی مرمرین را از نظر می گذاریم. اینجا کار کردن آخرین فرصتم برای شروعی تازه است. میتوانم خودم را هر کسی که دوست دارم نشان دهم
اما به زودی خواهم فهمید که رازهای وینچسترها خیلی خیلی خطرناکتر از رازهای من اند.... هر روز خانه زیبای وینچسترها را از بالا تا پایین تمیز میکنم دخترشان را از مدرسه می آورم برای کل خانواده غذایی خوشمزه درست میکنم و بعد به اتاق کوچکم در آخرین طبقه ساختمان می روم تا تنها غذا بخورم. سعی میکنم نادیده بگیرم که نینا صرفاً برای تماشای تمیز کاری ام همه چیز را به هم می ریزد. درباره دختر خودش دروغ های عجیب و غریب میگوید و شوهرش اندرو هر روز شکسته تر به نظر می رسد. اما وقتی به چشمان قهوه ای زیبا و پر از اندوه اندرو نگاه میکنم برایم سخت است که زندگی کردن به جای نینا را تصور نکنیم کمد بزرگ لباس ماشین شیک شوهر عالی فقط یک بار یکی از لباس های سفید نینا را امتحان میکنم تنها برای اینکه ببینم چطور است؛ اما او خیلی زود متوجه می شود و.... تا بفهمم در اتاق زیر شیروانی ام از بیرون قفل میشود. دیگر خیلی دیر شده است. اما به خودم قوت قلب میدهم وینچسترها نمی دانند من واقعاً چه کسی هستم و چه توانایی هایی دارم
در حال حاضر مطلبی درباره فریدا مک فادن نویسنده خدمتکار کوله پشتی در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این نویسنده را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
در حال حاضر مطلبی درباره مریم علیزاده میلانلو مترجم کتاب خدمتکار کوله پشتی در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، مترجمان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد مترجمان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از مترجم، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن مترجم در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این مترجم را می شناسید یا حتی اگر خود، مترجم هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک