12,420
سه روز شاید هم چهار روز بعد که مامان نبود و رفته بود خرید مجید کرم را بیرون آورد و کف دستش گذاشت چشم های گرد کرم درشت تر شده بود و دندانهای ریزش بهتر دیده میشد که داشت تند و تند آنها را به هم میزد. مجید شک نکرد که کرم دارد میگوید، گرسنه است. انگار که با یک دوست کوچولو حرف بزند گفت چیه گرسنه ای؟ باشه بهت غذا میدم. راستی از قرصهای بابا خوشت اومد؟» کرم باز هم دندانهایش را به هم زد؛ یعنی که از قرصهای بابا هم خوشش آمده است. حالا دیگر مطمئن بود که کرم حرفهایش را میفهمد. کرم را گذاشت روی میز نصفه ی ساندویچ هاداگ را از توی کیف بیرون آورد. تکه ای کند و گرفت جلوی او کرم به هاداگ نزدیک شد. اول آن را بو کرد و بعد تند و تند شروع کرد به خوردن چه قدر تند میخورد. مجید با تعجب ایستاد و نگاهش کرد رفتار کرم هیچ فرقی با خودش نداشت. تعجبش وقتی بیشتر شد که تکه ای دیگری از هاداگ کند و جلوی کرم گذاشت. کرم این بار هم مثل دفعه ی قبل تند و تند خورد ولی بعد رفتارش عوض شد و با بی میلی خورد خودش هم همین طوری بود. هر وقت مامان غذای کرمی که هیولا شد.
در حال حاضر مطلبی درباره جعفر توزنده جانی نویسنده کرمی که هیولا شد رمان نوجوان امروز در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این نویسنده را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک