پس از ۱ سال سکونت در خیابان غیاثی به خانه ای در منطقه نارمک نقل مکان کردم. علتش این بود که فاصله بین خانه قبلی تا مدرسه و محل کارم زیاد بود و مجبور شدم خانه ای نزدیک تر پیدا کنم. خانه جدید در قسمت شمالی مسجد جامع نارمک واقع بود درب اصلی آن در خیابان سمنگان باز می شد و غیر از طبقه همکف دو طبقه دیگر داشت که من در طبقه دوم ساکن بودم. تعدادی از دوستانم در این مکان با من هم خانه بودند. مرحوم «داریوش اسلامی» دوست و همشهری من که دانشجوی رشته تعاون بود مرحوم «همایون پیوندی» که او هم سرخه ای و دانشجو بود و «قدرت الله بندلی زاده» اهل دامغان که درجه دار و همکار من در نیروی هوایی بود. آن زمان متأسفانه فساد و بی بند و باری در جامعه بسیار رواج داشت و دین و مذهب در حاشیه بود. یادم است فردی بعدازظهرها در پیاده روی جلوی در ساختمان مان بساط می کرد و با نمایش فیلم های مستهجن و رقص و آواز روی پرده مخصوص و با دستگاه خاص پول جمع می کرد. من از این کار خیلی ناراحت بودم و روزها با دیدن رهگذران و افرادی که دور هم جمع می شدند و با لذت فیلم ها را تماشا می کردند رنج می بردم. مدتی سعی کردم سرم به کار خودم باشد و بی خیال این اتفاق باشم اما هر چه تلاش کردم که با آن کنار بیایم نتوانستم. یک روز تصمیم گرفتم بساطش را به هم بزنم و کاری بکنم که او را از آنجا فراری بدهم. ظرفی را پر از آب کردم به پشت بام خانه رفتم و آب را در ناودان ریختم. چند روز این کار را تکرار کردم. آن فرد که دید وسایلش هر روز خیس و خراب می شود بساطش را جمع کرد و از جلو خانه مان رفت و دیگر او را آنجا ندیدم. بعد از حدود ۱ سال دوستانم به دلایلی خانه را ترک کردند و از همدیگر جدا شدیم. چند سال بعد که ازدواج کردم همراه دایی احمد و همسرش که آن ها هم تازه ازدواج کرده بودند در این خانه ساکن شدیم و تا زمان دستگیری در این خانه زندگی می کردم. خوشبختانه هر جا که ساکن می شدم در همسایگی و نزدیکی مساجد بودم و من که از کودکی تنها پاتوق و محل رفت و آمدم مسجد بود و همیشه در مساجد حضوری فعال داشتم این رویه را از دوران خردسالی به ارث بردم و خوشبختانه هیچگاه عادت نیکم را ترک نکردم. مسجد جامع نارمک یکی از مساجد قدیمی شهر تهران و محل تجمع مبارزین و انقلابیون بود و از پایگاه های مردمی در شرق تهران به شمار می رفت. سخنرانان سرشناسی به این مسجد می آمدند و جلسات انتقادی علیه دستگاه حاکم برگزار می کردند. من در جلسات سخنرانی که در روزهای خاصی مانند تاسوعا و عاشورا یا شب های قدر ماه مبارک رمضان تشکیل می شد شرکت می کردم. «فخرالدین حجازی» با قدرت بیان و تسلط بر سخنوری به عنوان یکی از سخنرانان مذهبی مشهور مطرح بود. در مجالس او جمعیت بسیار زیادی حاضر می شدند که اغلب آن ها دانشجویان و افراد تحصیل کرده بودند. از ویژگی های آقای حجازی این بود که هیچ گاه برای سخنرانی پول نمی گرفت ـ البته این طور شنیده بودم ـ و دیگر اینکه به دلیل وجود شور و حرارت خاص در سخنرانی و محتوای مطالبش اکثر برنامه های او بیش از یکی دو شب دوام نمی یافت و از سوی حکومت تعطیل می شد. سخنرانی های تند و آتشین او را که در انتقاد از وضعیت سیاسی و اجتماعی جامعه با لحنی گیرا و پر از هیجان ایراد می کرد همیشه به ذهن و خاطر دارم.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک