نویسنده میگوید: چنانچه رابطهی زناشوییتان با مشکل روبه رو شده است، صرفنظر از این که مشکل آن کوچک باشد یا بزرگ، روش سر و سامان دادن آن را به شما یاد خواهم داد. با کانون آگاهی خود دوباره پیوند یابید تا واقعی شویدچنانچه رابطهی زناشوییتان با مشکل روبه رو شده است، صرفنظر از این که مشکل آن کوچک باشد یا بزرگ، روش سر و سامان دادن آن را به شما یاد خواهم داد. قصد ندارم سخنان زیرکانه و تملقآمیز بگویم، همچنین نمیخواهم شما را در معرض یك مُشت حرفهای مفت خردمندانه قرار دهم. نمیخواهم از مجموعهای یاوههای روانشناختی نظریههای متداول و مُد روز استفاده کنم. بلکه میخواهم پاسخهایی به شما بدهم که سرراست و صریحاند، مهمل و بیمعنا نیستند، و مؤثر و کارآمدند – پاسخهایی که همواره مؤثر و کارآمد بودهاند، ولی اینك زیر خروار مطالب مهمل و بیمعنای روانشناسی عامهپسند مدفون شدهاند.ولی اگر خواهان نجات موفقیتآمیز رابطهی زناشویی خود و پیوند مجدد با همسرتان هستید، باید یک پیش شرط و پیش نیاز جدی و نتیجهمدار را رعایت کنید. باید خود را واقعی کنید. وقتی میگویم واقعی، منظورم صد درصد واقعی و بدون خود فریبی و بچه بازی است. برای صددرصد واقعی شدن، هیچ جایی برای از خود دفاع کردن، و انکار و حاشا وجود ندارد – و باید صد در صد صادق و روراست باشید. چنانچه در این زمینه به دنبال بحث و جدل بروید، سخت بگیرید و نرمشپذیر نباشید، حالت دفاعی به خود بگیرید، و گوش شنوایی نداشته باشید، بهطور قطع شکست خواهید خورد. درست است که تمرکز این کتاب بر نجات رابطهی زناشویی شما و تجدید پیوند با همسرتان است، ولی عامل اصلی رسیدن به این هدف خود شما هستید! منظورم مجموع شما و همسرتان نیست، بلکه خودِ خودتان است! تجدید پیوند با همسرتان امکانپذیر و شدنی نیست مگر این که نخست با خویشتنِ خویش تجدید پیوندکنید.به شما قول میدهم، میتوانید همسرتان را خلع سلاح کنید و از روشنی روز به تاریکی شب تبدیل کنید، میتوانید همسرتان را مثل موم آب کنید تا به شخص بهتری تبدیل شود، ولی این کارها تا زمانی که نخست خانهی درون خود را پاک نکنید، ذرهای تأثیر مثبت نخواهد داشت. این سفر با شما و همسرتان شروع نمیشود؛ بلکه فقط و فقط با خودِ شما شروع میشود. شما باید قدرت خود را باز پس گیرید و تبدیل به شخصی شوید که بهدنبال کیفیت بهتر است، احترام خود را به دیگران القا میکند، و به چیزی کمتر از عشق فعال و همیشگی رضایت نمیدهد. به مرور که شما به خویشتنِ واقعی خود باز میگردید و دربارهی رویکرد جدید خود نسبت به عشق، زندگی، و دیدگاهتان تصمیم میگیرید،این تغییر از درون شما به بیرون بازتاب میشود. هدف و مقصود شما باید بسیار شفاف و واضح باشد. سر و سامان دادن به رابطهی زناشوییتان، و نجات آن، در گروی تلاش شخصِ شماست. اتخاذ هر نوع رویکرد دیگری در این زمینه شکست فاجعهباری برای شما تضمین میکند. به همین جهت است که باید کار را از سر و سامان دادن خودتان شروع کنیم. میدانم که چون شما با خودتان صریح و روراست نیستید، مسألهدارید و مجبورید این کتاب را در دست خود بگیرید و مطالعه کنید.در واقع، داشتنِ رابطهی زناشویی غلط، رنجآور، درهم و برهم، و خالی، نشانهی این است که شما پیوند خود را با قدرت شخصی خود، وقار خود، استانداردهای خود، و عزت نفس خود قطع کردهاید. شما به خودتان اجازه دادهاید تا درد و رنج و یأس، و رویکردهای خودویرانگر در وجودتان خانه کنند. با توجیهات به اصطلاح منطقی بسیاری از آرزوها و رؤیاهای خود را رها کردهاید، به قبول بسیاری از چیزهای نامطلوب و ناخواسته تن دادهاید، اجازه دادهاید بیعلاقگی و بیعاطفهگی به درون شما رخنه كند. به احتمال زیاد، در مسیر زندگی به همسرتان اجازه دادهاید با شما بدرفتاری کند. ولی مهمتر و بدتر از همه، خودتان با خودتان بدرفتاری کردهاید. تقصیر موقعیت کنونی خود در زندگی را به گردن همسرتان و سایر موقعیتها انداختهاید، غافل از این که برای پیدا کردن علل واقعی این وضع باید به درون خود مراجعه کنید. شما، در واقع، رابطهی خود را با کانون آگاهیتان از دست دادهاید – کانونی که موجودیت واقعی شما را میسازد، و بزرگترین نقاط قوت، غریزهها، ارزشها، مهارتها، استعدادها، و خرد شما در آن متمرکز است. به یاد آورید روزی را که میدانستید چه هستید و چه میخواهید. روزی که به خود ایمان داشتید، و زندگیتان سرشار از امید و خوشبینی بود. روزگاری که با کانون آگاهی خود مرتبط بودید. در کانون خدادادی قرار داشتید که مختص شماست و بهصورت انحصاری شما را تعریف میکند. مژده اینکه شما میتوانید دوباره به این کانون قدرتمند و زندگیساز بازگردید!این گفتهها از جنس حرفهای احمقانهی خودیاری نیستند، بلکه دربارهی مهمترین چیزی صحبت میکنند که در تمام عمر خود باید به دنبال کسب مهارت و استادی در آنها باشید. در طول زندگی خود دربارهی افراد موفق بسیار زیادی بررسی كردهام. همیشه در شگفت بودم که چرا این افراد روابط زناشویی و زندگیهای شگفتانگیز و جذابی را برای خود میآفریدند، در حالی که سایر افرادی که مهارت و استعدادهای مشابهی داشتند از زندگی متوسط و میانه حالی برخوردار بودند. همهی ما افرادی را میشناسیم که همهی فرصتها و امکانات را در اختیار دارند، ولی قادر به بهرهگیری مناسب از زندگی خود نیستند. در مقابل، افراد دیگری وجود دارند که بهظاهر هیچ پشتوانه و پیشینهی مشخصی ندارند، با وجود این بر چالشهای بسیار زیادی چیره میشوند و گوشهی مناسب و ارزشمندی برای خود در جهان دست و پا میکنند. آنچه من از بررسی زندگی این افراد دستگیرم شده است این است که آنها بهقدری با کانون آگاهی خود در ارتباطاند، و به ارزش وجودی و عزت نفس خود آگاهی دارند، که نه فقط با خودشان با احترام و عزت فوق العادهای برخورد میکنند، بلکه موجب میشوند دیگران نیز برخورد محترمانه و عزتمندی با آنها داشته باشند. آنها با چنان شفافیت درونیِ توانافزایی زندگی میکنند و از چنان اعتماد به نفس خدشهناپذیری برخوردارند، که فقط خودشان میتوانند کیفیت و چگونگی زندگی خود را تعیین کنند. آنها کسانی هستند که به کانون آگاهی خود مرتبط شدهاند، حق خود برای یک زندگی سرشار از پیروزی و بهروزی را مطالبه کردهاند، و به چیزی کمتر از آن برای خود و دیگران رضایت ندادهاند.شنیدن حقیقت همیشه آسان نیست، ولی حقیقت همواره حقیقت است – و من نمیخواهم اجازه دهم شما خودتان را از آن پنهان کنید و با این کار خود را گول بزنید. بنابراین، به من گوش دهید: چنانچه همهی لایههای کجی و بدقواره بودن، ورودهای منفی، و پیامهای شکبرانگیز را از زندگی خود بیرون نکنید، و به کانون آگاهیتان بازنگردید، در این صورت صرفنظر از این که چه چیزهای دیگری یاد بگیرید، استانداردهایتان به قدری پایین خواهد بود که کماکان به خرابکاری در رابطهی زناشوییتان ادامه خواهید داد. کماکان اسیر درد و رنج، خشم و عصبانیت، احساس گناه و تقصیر، و سردرگمی خواهید بود. شرط میبندم که چنین خواهد بود.به همین جهت است که من نخست به سراغ شما آمدهام. شما باید قدرت و نیروی خود را پس بگیرید بهطوریکه بتوانید دنیای فوقالعادهای برای خود بیافرینید. قدرتی که از آن حرف میزنم قدرتی نیست که موجب تسلط بیشتر شما بر همسرتان شود. قدرتی نیست که کنترل بیشتری بر همسرتان به شما اعطا کند، یا موجب شود بر بحث و جدلهای بیشتری پیروز شوید.منظور از این قدرت این نیست که چیزهای دیگران را بگیرید تا اندوختهی خودتان بیشتر شود. بلکه از قدرتی میگویم که به شما امکان میدهد تا به دیگران ببخشید و آنها را بالا بکشید. قدرتی که از آن صحبت میکنم، قدرتی است که از عمق وجود و عقیدهی راسخ شما سرچشمه میگیرد –الهام میبخشد، میآفریند، و موجب میشود زندگی و رابطهی زناشویی خود را در سطح متفاوتی تجربه کنید. نیروی آرام و بیصدایی است که از شأن و وقار و ارزش شما سرچشمه میگیرد. زمانی که به کانون آگاهیتان مرتبط میشوید، و کمکم وضعیت جدیدی را تجربه میکنید، متوجه خواهید شد که کم کم جهان، و از جمله همسرتان، رابطهی جدیدی با شما برقرار خواهند کرد. همانطور که امرسون نوشته است، «آنچه در جلو و پشت سر شما وجود دارد، در مقابل نیروی درونیتان رنگ میبازد.»بنابراین، این پیشنیاز شماست. همین طور که با صفحات این کتاب پیش میروید، باید به هر نکته میرسید از این دیدگاه نگاه کنید که چطور میتواند شما را به خویشتنِ خویش، و آن کانون قدرتی متصل کند که از آغاز تولدتان در شما وجود داشته است. به مرور که صفحات این کتاب را میخوانید، به این نکته فکر کنید که چگونه میتوانید احترام و اصالت را به قلب و ذهن خود بازگردانید تا بتوانید با جهان از موضع قدرت، نه موضع ضعف، درگیر شوید. همین حالا متعهد شوید تا در همهی حوزههای زندگی برای خود چیز بیشتری بخواهید. دوست دارم با خواندن هر صفحه از این کتاب سرخود را بالاتر بگیرید و سینهتان را جلوتر بدهید تا به این وسیله قاطعیت خود را برای رسیدن به قدرت بیشتر و بهبود زندگی و رابطهی زناشویی خود نشان دهید. بهرهگیری از کانون آگاهی خود، کشف مجدد قدرت و انگیزهی درونی برای عظمت، به صورت بزرگترین و مهمترین عمل زندگی شما و بزرگترین هدیه به همسرتان درخواهد آمد.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک