جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
529,550
قصد بیرون آمدن از آسانسور را داشتند و امیر علی با چهره ای یخ زده مقابل شان ایستاده بود. مغزش داشت سوت میکشید گوشی را بدون قطع کردن داخل جیب شلوارش فرستاد و با قدم های بلند به سمت لابی برگشت خون دوباره مقابل چشمانش را گرفته بود و ته دلش خدا خدا میکرد اشتباه کرده باشد لابی من با دیدن دوباره اش صاف ایستاد.
امیر علی بدون مکث گفت میخوام فیلمای دوربین طبقه مون رو چک کنم. لابی من چشمی گفت و بعد از انجام کارهایی مانیتور را به سمت امیر علی برگرداند. خانوم تون همراه به آقا اومدن فکر کنم حالشون خوش نبود. بعد که دوربینا رو چک کردیم متوجه شدیم کسی که قبل از خانوم تون رفته بود داخل واحدتون با عجله اومده بیرون و از راه پله فرار کرده نمیدونستم باید چی کار کنم چون خانوم تون تماس نگرفتن و چیزی نگفتن.... نگاه امیر علی همراه رها که از راه پله برمیگشت و به سمت نازنین میرفت در حرکت بود. وقتی پشت سر نازنین وارد واحد شد و در را بست بی اختیار چشم بست و دستش را با عصبانیت روی چند دکمه کوباند مسئول لابی تکان خورد و تصویر قطع شد. حالات غیر عادی و لرزش دستانش از نگاه مرد دور نماند با احتیاط گفت به پلیس گزارش نکنم؟ امیر علی به سمتش سر برگرداند و میان حجم بغض و درد و نفرتش به سختی زمزمه کرد: نیازی نیست. لبخند هیستیریکی زد و افزود: مسئله ی خانوادگیه
تلگرام
واتساپ
کپی لینک