جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
31,280
اینکه زمستان همیشه آهسته فرا می رسد، درست موقعی که آدم اصلاً فکرش را نمی کند.
جوئل به عصر روز قبل فکر میکرد آن موقع هنوز پاییز بود. بعد از شام چکمه هایش را پوشید کاپشنش را به دست گرفت و پله ها را در سه پرش طی کرد. از آنجا که عصر روز یکشنبه بود، قطاری که از شمال می آمد در شوپینگن توقف داشت بندرت کسی سوار یا پیاده می شد. هرگز نمیشد سر در آورد. علاوه بر آن، جوئل نامه های اسرار آمیزی را با امضای «من مواظب شما هستم در صندوقهای پست می انداخت.
همیشه همان متن را با اسمهای متفاوتی که از صفحات روزنامه با با ساموئل دستچین میکرد مینوشت نشانیها را خودش پیدا می کرد. خیابان ،آندرورز شماره نه یا خیابان اسمولن لوندبری، شماره دوازده جوئل فکر میکرد شاید در گوشه ای از دنیا چنین آدرسی وجود داشته باشد. در عین حال میترسید مبادا اداره پست افرادی را شبانه روزی استخدام کرده باشد تا کسانی را که به نشانیهای تصادفی نامه می نویسند دستگیر کنند؛ به همین جهت نمی توانست از نام شهرهای واقعی استفاده کند؛ بنابراین کتابچه ای را به نام کی، کجا، چطور در کتابخانه مدرسه مطالعه کرد مطالب این کاتالوگ درباره رویدادهای سالهای قبل بود در صفحات آخر کتابچه، فهرست تمام شهرها و بخشهای کشور چاپ شده بود از روی آن میشد فهمید چه شهرهایی بزرگتر و کدام یک از بخشها کوچکتر شده اند. شهر شوپینگن که جوئل در آنجا زندگی میکرد به نظرش کوچکتر شده بود. از اینجا بود که سوءظن او بیشتر میشد چرا هیچ کس نمیخواست در این شهر بماند یا به اینجا نقل مکان کند؟ اگر به همین ترتیب پیش می رفت، شاید او و بابا ساموئل آخرین کسانی بودند که آنجا باقی می ماندند.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک