جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
446,368
با شوریدگی از خواب پریدم باران بر پنجره ی سقفی میکوبید. به سرعت دستم را به آن سوی ملحفه ها دراز کردم و در همان لحظه به یاد آوردم که تنها هستم. چشم هایم را بستم و دوباره به خواب رفتم ولی دردی عمیق و ناگهانی دوباره من را از خواب پراند. پس از رفتن او تقریباً هر روز صبح با حالتی ناخوش از خواب بیدار میشدم ولی بلافاصله فهمیدم که این دفعه همه چیز متفاوت است. مشکلی وجود داشت.
او مقدار خیلی زیادی از پاستایی را که از خانه آورده بود خورده بود و همین باعث شده بود کسل و خواب آلود شود. تلفنش را آورد تا با خانه ی خواهرش نگاهی مملو تماس بگیرد و به بچه اش شب به خیر بگوید او احتمالاً خوابیده بود. چیزی که با از شرمساری به وینی اصرار داشت که در مورد او هرگز اتفاق نیفتاده بود ولی دخترش که این روزها در حال دندان درآوردن بود شب گذشته چهار بار او را از خواب بیدار کرده بود وقتی آلما بیدار شد به مانیتور بچه نگاهی انداخت و دید که تخت خالی است. کارآگاه دوم پرسید: «شما صدایی نشنیدید؟ ابروهای نامرتب خاکستری او کم مانده بود به پیشانی اش برسند و حلقه ای نیز در انگشت داشت. نام او استفان شوارتز بر روی پلاکی با نشان پلیس نیویورک حک شده و با زنجیری از گردن او آویزان بود که مانند پاندول ساعتی که باتری آن در حال اتمام است خیلی آهسته به جلو و عقب تکان می خورد.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک