بنر بالای صفحه

درباره نویسنده

ازرا پاوند
ازرا پاوند
ازرا لومیس پاوند، سی اکتبر ۱۸۸۵، در شهر معدنیِ هایلی آیداهو به دنیا آمد. پدرش، هکتور، آنجا کار دولتی داشت؛ ولی از آنجا که مادرش، ایزابل، از سکونت در این شهر کوچک ناراضی بود آن‌ها به وینکوت، در شمال فیلادلفیا نقل مکان کردند. ازرای جوان قبل از رفتن به آکادمی نظامی در مدارس آنجا تحصیل کرد و پس از اتمام دبیرستان محلی، در ۱۹۰۱، در دانشگاه پنسیلوانیا پذیرفته شد.

پاوند در کالج اولین رابطه‌ی عاشقانه‌ی جدی خود را با هیلدا دولیتل شروع کرد و با ویلیام کارلوس ویلیامز شاعر آشنا شد. این آشنایی به دوستی عمیق آن دو انجامید. پاوند برای تکمیل تحصیلاتش به نیویورک رفت و در ۱۹۰۵، از کالج همیلتون فارغ‌التحصیل شد. سپس به دانشگاه پنسیلوانیا بازگشت تا در مقطع دکترا در زمینه‌ی شهر تروبادوری (اشعار سرایندگان دوره‌گرد اروپای قرون وسطی) تحصیل کند. وقتی دانشگاه را ترک کرد، دانش قابل توجهی از ادبیات اروپا داشت و می‌توانست به چندین زبان صحبت کند.

حرفه‌ی دانشگاهی پاوند سرانجام پس از چند ماه تدریس فاجعه‌بار در کالج پروتستان واباش در کرافوردزویل ایندیانا به پایان رسید؛ جایی که سبک زندگی غیرمتعارف او به‌سختی تحمل می‌شد. آخرین ضربه، زمانی رخ داد که به دختری نوازنده، که در توفان برف گیر افتاده بود، اجازه داد شب را در اتاقش بماند و به دنبالش، با وجود اصرار او مبنی بر اینکه هیچ اتفاق نادرستی رخ نداده است، در فوریه‌ی ۱۹۰۸ از کار برکنار شد.

پاوند بعد از به هم خوردن نامزدی‌اش با هیلدا، به ونیز سفر کرد. اولین کتاب شعرش را با عنوان مشعل‌های خاموش به چاپ رساند. عنوانی که از سرود سوم کتاب برزخ کمدی الهی دانته گرفته شده است. او که عملاً بی‌پول بود به لندن رفت و نسخه‌هایی از کتابش را با خود برد. در لندن به کتاب‌فروش و ناشری به نام الکین متیوس نزدیک شد و او موافقت کرد به ترویج آثار پاوند کمک کند. مشعل‌های خاموش خیلی زود راه ورود به محافل ادبی لندن را برایش هموار کرد. از جمله کسانی که پاوند در این محافل ملاقات کرد، اولیویا شکسپیر رمان‌نویس بود که او را به نویسندگان دیگری از جمله ویلیام باتلر ییتس شاعر معرفی کرد. پاوند رابطه‌ای طولانی را با دوروتی دختر شکسپیر آغاز کرد که با ازدواج آن‌ها در ۱۹۱۴ به اوج رسید.

در دوره‌ی نوآوری‌های هیجان‌انگیز در هنر، پاوند مشتاق بود تا سبک جدیدی از شعر مدرن را هم توسعه دهد. او خود را با مکتب تصاویر مرتبط کرد که ایده‌ی اصلی آن اعتقاد به تصویر به عنوان اصل سازنده‌ی شعر بود و توسط شاعر و فیلسوف، توماس ارنست هولم، اداره می‌شد. پاوند از کنار دوستان هنرمندش مثل ویندهام لوئیسِ نقاش و هنری گودیر برزسکای مجسمه‌ساز هم الهام گرفت که در حال توسعه‌ی یک سبک هندسی پساکوبیستی بودند که پاوند آن را دَوَران‌گری نامید.

هیلدا دولیتل، در ۱۹۱۱، وارد لندن شد و بر تغییر مسیر شعر پاوند تأثیر گذاشت. پاوند و دولیتل با وجود به‌هم‌خوردن نامزدی کوتاه‌شان قبل از ترک ایالات متحده، همچنان صمیمی ماندند و با ریچارد آلدینگتونِ شاعر، جنبشی را در شعر پایه‌گذاری کردند که آن را تصویرگرایی نامیدند؛ جنبشی که به‌طور خلاصه بر وضوح بسیار زیاد بیان و تصویر تأکید داشت.

پاوند خیلی زود از گروه خسته شد و فکر کرد که آن‌قدر که باید پیشرو نیستند. او به شعرهای آسیایی علاقه‌مند شد، به‌ویژه استفاده‌ی متمرکز شاعران کهن از زبان بدون کلمات اضافی و استفاده‌ی چشمگیرشان از تصویر. او کار روی ترجمه‌ی اشعار چینی را در ۱۹۱۳ آغاز کرد و متوجه شد که این سبکی است که او برای شعر خود می‌پسندد؛ مختصر، مستقیم و پویا.

پاوند با مجموعه‌های «شخصیت‌ها» (۱۹۰۹) و «حاضرجوابی‌ها» (۱۹۱۲) به فروش خوبی دست یافت. در حدود سال ۱۹۱۵، او پروژه‌ی بزرگ جدیدی را آغاز کرد؛ یک شعر حماسی چالش‌برانگیز و پیچیده که بعداً به «سرودها» تبدیل شد. او همچنین مدتی در مجله‌ی شعر در لندن کار می‌کرد و طی این مدت توانست کارهایی از خود و دوستانش، از جمله هیلدا دولیتل و ریچارد آلدینگتون، ویلیام باتلر ییتس و کارهای اولیه‌ی جیمز جویس و تی. اس الیوت را به چاپ برساند.

با وقوع جنگ جهانی اول، پاوند به‌طور فزاینده‌ای افسرده و سرخورده شد. او همچنین از آنچه به‌عنوان فقدان جهت‌گیری اجتماعی و سیاسی در آثار خود می‌دید که به او حس بی‌هدفی می‌داد، خشمگین بود. پس بیشتر وقتش را به مطالعه‌ی اقتصاد و سیاست اختصاص داد و به‌شدت از جامعه‌ی بریتانیا انتقاد کرد. شهر بلند، طنزآمیز و دوبخشی او با عنوان «هیو سلوین موبرلی» (۱۹۲۰) تصویری است از شاعری ناامید در جامعه‌ای مدرن و عقیم که به ماتریالیسم معتاد شده و نسبت به هنر بی‌توجه و نابینا شده و فقط به ادا و اصول گذرا علاقه نشان می‌دهد.

پاوند و دوروتی خسته از لندن، در ۱۹۲۱، به پاریس نقل مکان کردند. او کار روی سرودها را ادامه داد و به‌عنوان ویراستار شهرتی به هم زد و در تفسیر انتقادی سرزمین هرز الیوت و داستان‌های دوستش ارنست همینگوی مشارکت داشت. در پاریس رابطه‌ای را با نوازنده‌ی ویولن اولگا راج آغاز کرد که تا پایان عمر ادامه داشت. او و دوروتی هیچ‌کدام با پاریس انس نگرفتند و در ۱۹۲۴ به بندر راپالو در ایتالیا نقل مکان کردند، چون پاوند احساس می‌کرد آنجا می‌تواند در آرامش کار کند.

بااین‌حال زندگی آن‌ها با رفتن اولگا به ایتالیا، که از پاوند باردار بود، مختل شد. دوروتی که قبلاً چشمانش را روی خیانت‌های شوهرش بسته بود، با شنیدن خبر تولد دختر اولگا، مری، از پاوند جدا شد، اما خودش هم باردار بود و این زوج قبل از اینکه پسرشان، عمر در ۱۹۲۶ در پاریس متولد شود دوباره به هم پیوستند. با وجود این اتفاقات، پاوند به نوشتن ادامه داد و اولین مجموعه‌ی سرودها و نیز شخصیت‌ها را منتشر کرد. در این زمان مری تحت مراقبت یک مادرخوانده قرار گرفت و عمر به لندن، نزد مادر دوروتی، اولیویا فرستاده شد.

پاوندها همزمان با قدرت‌گرفتنِ بنیتو موسولینی و حزب فاشیست، به ایتالیا نقل مکان کرده بودند. او از تحسین‌کنندگان موسولینی بود و در دهه‌ی ۱۹۳۰ به‌طور فزاینده‌ای در سیاست فعال شد، طوری که در ۱۹۳۹ به ایالات متحده بازگشت تا دولت را متقاعد کند که در این ماجرا دخالت نکند. او همچنین در طول جنگ جهانی دوم از حامیان نازیسم هیتلر شد و نظرات فاشیستی و یهودستیزانه‌ی خود را از طریق رادیو رم به جهان مخابره کرد.

هنگامی‌که نیروهای متفقین در می ۱۹۴۵، به ایتالیا حمله کردند، پاوند توسط ایالات متحده به جرم خیانت دستگیر و در اردوگاهی در نزدیکی پیزا بازداشت شد. او را در سلول انفرادی با امکانات بسیار اندکی قرار دادند، اما او موفق به سرودن اشعاری شد که بعدها با عنوان سرودهای پیزایی مشهور شد. او در نوامبر همان سال به ایالات متحده منتقل شد تا محاکمه شود، اما در نهایت اعلام شد که مجنون است و به بیمارستان روانیِ سنت‌الیزابت در واشینگتن انتقال یافت. علی‌رغم بی‌ثباتی ظاهری‌اش، این زمانی بود که او بسیاری از بهترین آثارش در مجموعه‌ی سرودها را سرود.

دوستان و نویسندگان همکار پاوند برای آزادی او کمپینی به راه انداختند که درنهایت در ۱۹۵۸ به موفقیت رسید. او بلافاصله به ایتالیا بازگشت و ظاهراً از آنچه کرده بود پشیمانی نداشت، چرا که با ورود به ناپل سلام فاشیستی داد. او و دوروتی، مدتی با مری در تیرول زندگی کردند، سپس به راپالو بازگشتند؛ جایی که مدتی سه‌نفری با اولگا زندگی کردند تا درنهایت دوروتی او را ترک کرد تا با عمر در لندن زندگی کند.

در دهه‌ی ۱۹۶۰ پاوند مردی شکسته بود که از افسردگی و عدم اعتمادبه‌نفس رنج می‌برد. سلامتی رو به افولش، او را از نوشتن سرودهایی بیشتر از سرودهای ۱۱۰ تا ۱۱۷ بازداشت. شهرت او هم به دلیل دیدگاه‌های فاشیستی صریحش خدشه‌دار شد و عقایدش این سؤال را به وجود آورد که تا چه اندازه باید به دستاورد او به عنوان یک شاعر، فارغ از زندگی‌اش، احترام گذاشت. ازرا پاوند یک روز پس از سالگرد تولد ۸۷ سالگی، درحالی‌که در ونیز با اولگا بود درگذشت.



جهت اطلاع از کتاب های جدید این نویسنده روی دکمه خبرم کن کلیک کنید.

لیست کتب ازرا پاوند


(5)
21%
فروش ویژه