کتاب نورثنگر ابی نشر نی را می
توانید با استفاده از روش های زیر با سایرین به اشتراک بگذارید.
کتاب نورثنگر ابی نشر نی
نورثنگر ابی
4 (4)
کتاب
نورثنگر ابی(شومیز)/نی،
اثر
جین اوستین
،
با ترجمه
رضا رضایی
،
در بازار نشر ایران، توزیع شده است. این محصول
در سال 1401
توسط انتشارات
نی
،
به چاپ رسیده است.
این محصول
در قطع و اندازهی رقعی،
در سایت ایده بوک قرار دارد.
«نور ثنگر ابی» عنوان رمانی است از جین آستین. جین آستین در ۱۶ دسامبر ۱۷۷۵ در استیونتن، همپشر، واقع در جنوب شرقی انگلستان، به دنیا آمد. او هفتمین فرزند یک کشیش ناحیه بود. در سال ۱۸۰۱ که پدرش بازنشسته شده خانواده آستین به بث نقل مکان کرد. پدر در سال ۱۸۰۵ از دنیا رفت و جین آستین و مادرش چندبار نقل مکان کردند، تا سرانجام در سال ۱۸۰۹ در نزدیکی التن در همپشر ماندگار شدند. جین آستین در همین محل ماند و فقط چندبار به لندن سفر کرد. در مه ۱۸۱۷ به سبب بیماری به وینچستر کوچ کرد تا نزدیک پزشکش باشد، و در ۸ ژوئیه ۱۸۱۷ همانجا درگذشت.
جین آستین نوشتن را از نوجوانی آغاز کرد. قبل از انتشار آثارش بارها در آنها دست میبرد و بازبینیشان میکرد. چهار رمان عقل و احساس، غرور و تعصب، منسفیلد پارک و اما به ترتیب در سالهای ۱۸۱۱، ۱۸۱۳، ۱۸۱۴ و ۱۸۱۶ ، یعنی در زمان حیات جین آستین منتشر شدند رمان های نور ثنگر ابی و ترغیب در سال ۱۸۱۸، یعنی بعد از مرگ نویسنده، به چاپ رسیدند. دو اثر به نامهای لیدی سوزان و واتسنها (ناتمام) نیز از کارهای اولیه جین آستین باقی مانده است. او پیش از مرگ مشغول نوشتن رمانی به نام سندیتن بود که قسمتهای پراکنده آن در دست است. جین آستین در محیطی نسبتا منزوی زندگی کرد و اوقات خود را بیشتر به نوشتن گذراند. به نظر نقادان، او نبوغی دو وجهی داشت: هم طنز قدرتمندی داشت و هم اخلاقیات و روحیات آدمها را خوب میشناخت. این دو وجه در نوشتههای او نیز تجلی یافته است. زندگی اجتماعی و خانوادگی محملی است که نویسنده به کمک آن، با ژرف اندیشی، درباره انسانها و روابط آنها قضاوت میکند و نظر میدهد.
رمانهای جین آستین از پرخوانندهترین آثار در ادبیات جهاناند و حدود دویست سال است که نسلهای پیاپی با کشش و علاقه روزافزون رمانهای او را میخوانند.
نور ثنگر ابی در سال ۱۸۱۸ (یک سال بعد از مرگ جین آستین) منتشر شد، اما طبق مدارکی که در دست است نویسنده، نوشتن آن را در سال ۱۷۹۴ شروع کرده بود. در سال ۱۸۰۳ آن را با عنوان «سوزان» به ناشری سپرد، اما سالها گذشت و کتاب منتشر نشد. جین آستین در سال ۱۸۱۶ متن را بار دیگر برای انتشار آماده کرد؛ در مارس ۱۸۱۷ چند ماه قبل از مرگش نام اثر را به «دوشیزہ کاترین» تغییر داد اما از انتشار آن صرف نظر کرد. بعد از مرگ جین آستین، این اثر با عنوان نور ثنگر ابی در دسامبر ۱۸۱۷ چاپ شد، همراه رمان دیگری به نام ترغیب.
قهرمان این رمان دختری است سادهدل که عاشق رمانهای ترسناک آن زمانه است و خودش را در نقش قهرمان این رمانها میبیند. بعد از سفر به یک شهر بزرگ و پر رفت و آمد با آدمهای تازهای روبه رو میشود و تجربههایی را از سر میگذراند و به درکی از واقعیت میرسد که با دنیای آن رمانها تفاوت دارد.
چکیده
" کاترین " در خانوادهای معمولی به دنیا آمد، تا سالهای سال هم یک آدم معمولی بود، ولی پس از 16 و 17سالگی به تدریج زیبا شده و به امور زنانه ازجمله شرکت در مجالس رقص توجه نشان می داد. او علاقۀ بسیار به مطالعه کردن کتابهای مختلف داشت و همواره خود را به جای قهرمان کتابها قرار میداد . اما در منطقهی کوچک محل سکونتش هیچ اتفاق خاصی رخ نمیداد، تا اینکه آقا و خانم "آلن" به علت بیماری مجبور به ترک منطقه و سکونت درناحیه ی " بث " شدند. خانم آلن که به کاترین علاقه مند بود به او پیشنهاد کرد برای مدتی نزد آنها باشد و با آنها به سفر برود. کاترین در این سفر با خانوادهی " تورپ " آشنا و خیلی سریع با ایزابلا تورپ صمیمی گرید. ایزابلا کتابهای وحشتناک بسیاری را در اختیار کاترین قرار میداد و کاترین همواره خود را در جایگاه قهرمان داستان میدید. او در این شهر علاوه بر آشنائی با کتابهای متعدد با آدمهای جدید و تجربههای جدید نیز روبرو شد که مسیر زندگی او را تغییر دادند.
گوشه ای از کتاب
اگر کسی کاترین مورلند را در زمان بچگیاش میدید اصلا به ذهنش نمیرسید که او برای قهرمان شدن به دنیا آمده. اوضاع و احوال زندگیاش، شخصیت پدر و مادرش، خودش، اخلاق و رفتارش، همه و همه برعکس این بود. پدرش کشیش بود، بی آنکه به امان خدا مانده باشد یا بی چیز باشد. تازه، آدم محترمی هم به حساب میآمد، هرچند که اسمش ریچارد بود و قیافهاش هم چنگی به دل نمیزد. دستش به دهانش میرسید و دو تا منصب خوب داشت. عادت هم نداشت دخترهایش را توی منزل حبس کند. مادر کاترین زنی بود بی شیله پیله و ساده، با خلق و خوی خوش، و مهمتر از همه اینها، بنیه قوی. قبل از تولد کاترین سه پسر به دنیا آورده بود، و برخلاف تصور همه نه تنها بعد از این زایمان نمرده بود، بلکه زنده مانده بود و به زندگی ادامه داده بود، آن قدر که صاحب شش بچه دیگر هم شده بود. بزرگ شدن بچه ها را هم دور و بر خودش دیده بود و کاملا سالم و قبراق بود. به خانوادهای که ده تا بچه داشته باشد میگویند خانواده درست حسابی، چون همیشه تا دلتان بخواهد کله و دست و پا وجود دارد. اما مورلندها را از لحاظهای دیگر نمیشد زیاد هم خانواده درست حسابی دانست، چون روی هم رفته خیلی معمولی بودند. کاترین هم سالهای سال یک آدم معمولی بود مثل بقیه.
هیکل مردنی قناسی داشت، صورت زردنبو، زلف تیره بی حالت، و قیافه زمخت؛ این از جسمش. اما ذهنش هم برای قهرمان شدن همین قدر کم و کسری داشت، شاید هم بیشتر. عاشق بازیهای پسرانه بود و کریکت را به هر چیز دیگری ترجیح میداد، نه فقط به عروسکبازی، بلکه به لذتهای عالم کودکی قهرمانها، نگهداری سنجاب کوچولو، غذا دادن به قناری، یا آب دادن به بوته گل سرخ. اصلا به باغ و باغچه رغبتی نداشت، و اگر هم بعضی وقتها میرفت گل میچید بیشتر محض شیطنت بود، لااقل از رفتارش میشد این را فهمید، چون همیشه میرفت گلهایی را میچید که میگفتند نباید بچیند…. این از علایقش… استعدادهایش نیز همین قدر غیرعادی بود. همیشه تا چیزی را یادش نمیدادند یاد نمیگرفت و سر در نمیآورد؛ گاهی حتی این طور هم نمیشد، چون خیلی سربه هوا بود و دقت نمیکرد. بعضی وقتها حتى خنگ به نظر میرسید. مادرش سه ماه تمام زحمت کشیده بود تا او بتواند «التماس گدا» را از بَر کند، اما آخر سر، خواهر کوچکتر، سالی، بهتر از کاترین میتوانست دکلمه کند. مبادا خیال کنید کاترین همیشه خنگ بود،… نه، به هیچ وجه. قصه «خرگوش و دوستانش» را مثل بقیه بچههای دنیا زود یاد گرفت. مادرش دلش میخواست او موسیقی یاد بگیرد، و کاترین هم مطمئن بود خوشش میآید، چون خیلی دوست داشت از شستیهای اسپینت عاطل و باطل قدیمی صدا در بیاورد. به خاطر همین، از هشت سالگی شروع کرد. یک سال تعلیم گرفت اما طاقت نیاورد، خانم مورلند که اصراری نداشت دخترهایش با وجود بیعلاقگی یا بیاستعدادی باز هم صاحب فضل و کمالات بشوند، کاترین را معاف کرد. روزی که عذر معلم موسیقی را خواستند یکی از بهترین روزهای زندگی کاترین بود.
در حال حاضر مطلبی درباره جین اوستین
در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش
محتوا،
به
مرور،
نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه
به
تعداد
بسیار
زیاد
نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری
زمانبر
خواهد
بود؛
لذا
در
صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه
ارتباط با ما
درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن نویسنده در اولویت
قرار
خواهد
گرفت.ضمنا
اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این نویسنده را می شناسید یا حتی اگر
خود،
نویسنده
هستید
و
تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و
دعوت
کنید،
می
توانید
محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ما
ارسال
نمایید.
زاده سال ۱۳۳۵ در شهر ساری. رضایی تحصیلات آکادمیک خود را در رشتهی مهندسی مکانیک به انجام رسانده. او از جمله مترجمانی است که دستی هم در ورزش دارد و علاقه خاصش به شطرنج، او را تا عضویت در تیم ملی شطرنج هم به پیش برد.
رضایی در جایی گفته الگویش در ترجمه نجف دریابندری است. این مترجم که سبک و شیوهاش در ترجمه بسیار سختگیرانه و وسواسی است، اعلام کرده روزی ۱۰ ساعت کار میکند که ماحصل این ده ساعت کار تنها سه صفحه ترجمه است.
رضا رضایی ارتباط برقرار کردن با مخاطب و در نظر گرفتن مخاطب را اصل مهم کار خود میداند و در مورد زبان آثار گوناگون در ترجمه معتقد است؛ زبان اصلی اثر خودش را به مترجم دیکته میکند و مترجم نباید زبان مشخصی را در همهی ترجمههایش به کار گیرد، چرا که هر نویسنده و متعاقب آن هر شخصیت زبان و لحن مخصوص خود را دارد که این امر میبایست در ترجمه در بیاید.
گتسبی بزرگ، شرارهها، آزادی و زندگی تراژیک، شاه بیبی سرباز، دفاع لوژین و جوان خام تعدادی از ترجمههای رضا رضایی است.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک