28,800
شاید تصویری خنده دار باشد دختری با چهار دست، پسری با چهار پا، دختری با دو قلب و پسری با دو سر همین جا می شود توانمندی های هرکدام را حدس زد. کلیشه، دختری مهربان با دو قلب که عاشق پرنده هاست و پسری با دو سر که از همه بهتر فکر می کند ممکن است توی ذوق ،بزند ولی وقتی اینها بهانه می شوند برای روایت آنچه نویسنده قصد گفتش را دارد می توان قبول کرد.
ماجرا از قصه ای بی سروته شروع می شود.
این شخصیت ها که به باغی با چهاردیواری خالی می روند و همین جا همه ی آن چیزهای اضافه که ویژگی هر کدام از آنهاست تبدیل می شود به ابزاری برای خلق آنچه به آن نیاز دارند و دل می بندند دست ها، پاها، سر و قلب اضافه را به تنه ی درخت می بخشند و باغبانی می سازند. آنها با هدف مشخص دست به خلق می زنند و همین باعث می شود باغی درست شود پردرخت، پرسیب و پر از پرنده و دیگر کسی به دیوار و حصار فکر نمی کند آنها به باغ سبز فکر می کنند و عاشق پرنده ها می شوند. حالا باغ آنها همه چیز دارد قصه گو هم این قصه را تمام کرده، اما قصه ای دیگر شروع شده است قصه ی زندگی که در آن بهار می آید. بهاری که در ذهن خیال انگیز مخاطب می تواند ادامه ی داستانی دیگر باشد. داستان پایان بندی ندارد و مخاطب می تواند داستانی دیگر را در ذهن آغاز کند. داستانی پرمهر در بهار و در یک باغ با دخترها و پسرهایی شاد که زندگی را تجربه می کنند.
در حال حاضر مطلبی درباره محمدرضا یوسفی نویسنده این قصه هم تمام شد در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این نویسنده را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک