کتاب مخنویس

راستش را بخواهید مخنویس قرار نبود کتاب شود و من آن را برای کتاب شدن ننوشته بودم پس انتظار نداشته باشید شبیه بقیه کتابهایی باشد که پیش از این خوانده اید. چند سال پیش شبی که خسته از مطب به سمت خانه در حال رانندگی بودم وقتی از یادگار پیچیدم و افتادم در اتوبان حکیم و به چیزهای جالبی فکر می کردم که آن شب در کتابی جدید و هیجان انگیز خوانده بودم و به خودم وعده می دادم امشب قبل از بیهوش شدن بتوانم فصل دیگرش را نوش جان کنم ناگهان فکری در ذهنم جرقه زد با خودم گفتم چرا این حرفهای هیجان انگیزی را که در کتابها میخوانم در جایی برای دیگران ننویسم فقط چند کیلومتر رانندگی در حکیم کافی بود تا حتی اسم کانالم را هم انتخاب کنم. گفتم مخنویس بر وزن خودنویس آن شب لای هیچ کتابی را باز نکردم و تلگرامم را باز کردم و مخنویس را آغاز کردم چند سالی هست که پس از خواندن هر کتاب یا هر تجربه تازه ای در طبابت وقتی بچه ها خوابیده اند یا در مترو و در حال آویزان بودن یا در همان چند دقیقه فرصت بین داخل شدن بیمار بعدی به مطب تلگرام را باز میکنم و شروع میکنم به نوشتن چند ماه پیش بود که دوست نازنینی را پس از مدتها در جایی دیدم و بعد از خوش و بش حرف از کانالم مخنویس شد و به من گفت چرا اینها را کتاب نمی کنی؟ خنده ام گرفت کتاب مگر چیزی را هم که قبلاً منتشر شده کتاب میکنند؟ گفت چرا نکنند؟ گفتم یعنی تو میگویی میشود؟ گفت چرا نمی شود.

حتماً تا به حال مشابه چنین خبرهایی را خوانده و شنیده اید؛ اینکه پدری با هم دستی دیگر اعضای خانواده دختر دلبندش را بدون کوچکترین عذاب وجدان و پشیمانی به خاطر حفظ ناموس خانواده به قتل رسانده و نه تنها نادم نیست، بلکه سرش را بالا میگیرد و به جنایتش افتخار میکند؛ یا مردی که زنش را نه در آغوش بلکه تنها دست در دست غریبه ای دیده و به حسابش رسیده بی آنکه کسی بر او خرده ای بگیرد. حتی در غرب هم که بر اساس قانون حقوق زن و مرد برابر است بر اساس آمارها رأی قاضیان و هیئتهای منصفه در جرائم ناموسی جنسیت زده است؛ مثلاً مردی که زن خیانتکارش را با ماشین زیر بگیرد یک سوم زنی که مرد خیانتکارش را زیر بگیرد مستحق زندان شناخته میشود. علت این است که هر چقدر هم قانون برابر باشد قاضیان همه همان انسانهای هوموساپینس هستند و هنوز در رأی دادنشان در بند اقتضائات ناخودآگاه چند هزار ساله گرفتارند (مثلاً) به بعضی قاضیان چند روز تمرینی دادند که کاری را باید سه بار تکرار میکردند و نتیجه این بود که در آن هفته بدون اینکه خودشان بدانند احکامی که برای زندانیان صادر کرده بودند ضریبی از عدد سه بود. ما حتی اگر فمینیستی دو آتشه هم باشیم مغزمان در برابر شنیدن خبر خیانت یک زن حساسیت اخلاقی بیشتری نشان میدهد تا وقتی همان خیانت را یک مرد انجام داده باشد. مسئله اصلاً درست یا غلط بودن این احساس نیست چون احساسها و غریزه ها را ما خلق نمیکنیم