جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
48,100
شب قبل، پدر واقعاً حس کرده بود که دارد می میرد. او همه ی کارهایش را سامان داده و طی مدتی که در کنار بلبل بود هر آنچه که باید را به او گفته بود. با وجود آنکه پدر مریض بود بلبل باور نداشت که میمیرد. منطقی نبود کسی به مرگ طبیعی از دنیا برود حتی همسایه شان ام الیاس هم با وجود آنکه هشتاد سال داشت آخر سر کشته شد پسر جوان برادر کوچکش همراه دوستانش پنهانی به منزل او وارد شدند تا صندوق پس اندازش را خالی کنند که همه میگفتند میلیونها لیره و چند کیلو طلا در آن دارد. ام الیاس متوجه حضورشان شد و مقاومت کرد آنها هم او را کشتند. پلیس مجبور شد موضوع را دنبال کند تا ذیل بند جنایتهای فرقه ای قرار نگیرد و باعث ترس خانواده های مسیحی نشود.
مردم محله به خاطر مرگ ام الیاس بخیل و فروشنده ی شرابهای ناخالص زیاد ناراحت نشدند اما همگی پیش از آنکه پلیس آن جوان بیست ساله را به زور سوار ماشین کند با هم متحد شدند و به او آبدهان انداختند. پلیس مرد جوان را به آپارتمانی در محله ی رکن الدین برد؛ جایی که اموال مسروقه را آنجا در چاه آبی نزدیک گورستان پنهان کرده بود هم دستانش نیز همان جا بودند اما تلاشی برای فرار نکردند خیلی راحت تسلیم شدند و همه چیز را با جزئیات اعتراف کردند صبح روز بعد سه مجرم کاملاً بی تفاوت و خون سرد پیش روی بازپرس ایستادند؛ بازپرسی که ناامید بود از اینکه میدید دیگر حتی قتل هم نیاز به احتیاط و توجیه نداشت اعتراف بی دردسر مجرمان هم ناکامی او را دو چندان کرده بود به هر حال همگی راهی برای فرار از زندان مییافتند؛ در دسترس ترین راه پیوستن به شبه نظامیهای حکومت بود یا اینکه هر آن احتمال داشت گروههای مخالف حکومت به زندان هجوم بیاورند دیوارها را تخریب کنند و پرونده ها را بسوزانند.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک