جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
گفت: «هوا بعد از جشنواره سرد میشه و تعداد آدم هایی که می آن کتاب فروشی مشخصاً کم می شه حالا باید به حد کافی پول در بیاریم تا بتونیم اون دوره رو بگذرونیم.» به ندرت پیش می آمد که دایی ام مثل کاسب ها حرف بزند. اما به رغم حرفی که زد، لحظه ای که چشم از او برداشتم راه افتاده و رفته بود تا به کتاب فروشی های دیگر سر بزند. البته، وظیفه من بود که او را برگردانم.
شامگاه روز سوم با اجازه دایی ام کارم را زود تمام کردم و با تومو بیرون رفتم تا سایر بخش های جشنواره را ببینم بعد ظاهراً بر حسب تصادف، سروکله چه کسی باید پیدا می شد؟ تا کانو؛ درست طبق برنامه مان تاکانو گفت: «وای، غافلگیر شدم!»
پاسخ دادم: «واقعاً! ما هنر پیشه های افتضاحی بودیم که کاملاً معلوم بود نقش بازی می کنیم، اما تومو آن قدر ساده بود که اصلا متوجه چیزی نشد. بعد یکی از ما گفت: باید سه تایی بریم و این اطراف با هم قدم بزنیم تاکانو ابتدا مقابل تومو شق ورق و مضطرب بود محتاطانه و آهسته به او گفتم: «داری
چی کار میکنی؟ شبیه روبوکاپ شدی پاسخ داد راه رفتن یادم رفته حتی صدایش هم مثل ربات بود. تومو حرفش را شنید و زد زیر خنده چرا هنگام پیاده روی تب و تاب محله آن قدر حالمان را خوب کرده بود؟ تومو و تاکانو زمانی که با چهره هایی سرحال و شاداب در اطراف می چرخیدند شبیه زوج ها بودند، گرچه دست کم در مورد تاکانو دلیل عمده دیگری برای این حالت وجود داشت وقتی تومو با او حرف میزد طوری از خود بیخود میشد که انگار در حال دویدن میان دشتی پر از گل است. حالت چهره اش آن قدر بامزه بود که من سخت تلاش می کردم نخندم وقتی داشتیم کتابهای دکه بخصوصی را در تقاطع اصلی جیمبوچو زیرورو می کردیم، با سابو مواجه شدیم او که با همسرش بود تعداد زیادی ساک کاغذی همراه داشت که به زحمت می توانست در دستان خود حملشان کند.
در کنج آرامی از جیمیوچوی توکیو که بهشت عاشقان کتاب است. ساختمان چوبی قدیمی ای پر از
صدها کتاب ادبی دست دوم قرار دارد. تاکاکو، راوی بیست و پنج ساله داستان تاکنون هیچ علاقه ای به کتاب خواندن نداشته است؛ گرچه خانواده اش سه نسل است که کتاب فروشی موریاکی را اداره میکنند. جایی که مایه غرور دایی اش ساتورو است که از وقتی همسرش ترکش کرده خود را بیش از پیش وقف آنجا کرده است. وقتی مرد مورد علاقه تاکاکو با بی تفاوتی اعلام میکند که میخواهد با زن دیگری ازدواج کند. به یک باره زندگی تاکاکو زیرورو میشود و شغل دوستان و آشنایانش را از دست میدهد. او غرق در افسردگی به دنیای خواب پناه میبرد تا اینکه دایی عجیب و غریبش به او پیشنهاد اقامت رایگان در طبقه دوم کتاب فروشی اش را میدهد تاکاکو در آغاز با بی میلی این پیشنهاد را می پذیرد. اما در مواجهه با دنیاهای پنهان در دل انبوه کتابهای کتاب فروشی موریا کی شگفت زده می شود. با تغییر ماه ها و فصلها تاکاکو و ساتورو در می یابند که بیش از آنچه گمان می کردند وجوه مشترک دارند و کتاب فروشی موریساکی جایی است که به آنها درباره زندگی عشق و لذت کتاب خواندن می آموزد. روزها در کتاب فروشی موریساکی اثری محبوب و پرفروش در دنیای ادبیات ژاپن است که بر اساس آن فیلم موفقی نیز ساخته شده است.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک