جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
231,150
آبتین بی میل دست او را گرفت بلند شد و گفت پس خصوصیت های دیگه ی من هم خیلی کامل یادت نمونده ناگهان نور کم جانی میان انگشتان قلاب شده شان ایجاد شد و نریمان با فریادی تیز دستش را از دست او بیرون کشید. آبتین پوزخند زد: «حالا حافظه ات تقویت شد؟! نریمان خودش را آماده ی جوابی متقابل کرده بود که بنفشه گفت: «فکر نمیکنم بتونیم این در رو باز کنیم... کنار در دولنگه ی کوچک ایستاده بود و نور چراغ قوه ی آبتین را گرد حاشیه ی چهارچوب فلزی آن میگرداند: «نه قفلی داره و نه جای کلیدی... هیچی همه همزمان به طرف دو در دیگر چرخیدند اولین در به راحتی باز شد و روی پاشنه چرخید فضایی کوچک انعکاس نور بر چند آینه ی فلزی و دیوارهای کاشی پوشی که به فضای بزرگتری راه داشت با همان تزئینات کاشی کاری و چند حوضچه ی کوچک گرما به ای بود با چند دریچه ی کوچک نزدیک سقف برای تهویه جز این دریچه ها راه دیگری به بیرون نبود. در دوم هم به گرما به ای دیگر دقیقاً به شکل و اندازه ی گرمابه ی اول باز می شد.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک