جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
31,280
دیدن این همه سیاهی لرزش میگیره ظرف پودر استخوان در یک دستش بود و در دست دیگرش معجون پایه ی بازسازی خاطرات: «از رازیان چیزی اینجا پیدا می شه ؟ ماندانا کشوی میز را باز کرد و شانه ی رازیان را بیرون کشید. میان دندانه هایش جست و جو کرد و تار موی نارنجی روشنی را که به دنبالش بود از آن جدا کرد. آبتین گفت: «فکر نکنم مال رازیان باشه.» آره، ممکنه مال ملکه شوب - اد باشه اینم تختخواب ملکه ست. اینجا هم کاخ بلور قلعه ی سیمینه. آبتین که به ظرف پودر استخوان زل زده بود گفت: «خب، به هر حال بهتره دنبال یه چیز دیگه بگردیم چه تضمینی هست که این شونه اصلاً مال خود رازیان باشه؟! بهتره دنبال ناخن گیرش باشیم یا .... نگاهش را بالا آورد و خیره به اخم ماندانا آهی کشید: «خب چیه ؟! آره من اصلاً موافق این دیوانه بازی ها نیستم.» ماندانا بی توجه به او تار مو و مقداری از پودر استخوان را در جام معجون پایه ریخت: «اون قدری عقب میرم که اولین خاطره ی مشترکشون رو پیدا کنم و بعد می آم جلو و هر خاطره ای رو که لازم باشه مرور میکنم. این کاریه که باید خیلی قبل تر به فکرش می افتادم و انجامش میدادم.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک