1
بنر بالای صفحه
IdeBook.ir

کتاب تنهایی یک دونده دو استقامت

معرفی کتاب تنهایی یک دونده دو استقامت

4.5 (5)
کتاب تنهایی یک دونده دو استقامت، اثر آلن سیلیتو ، با ترجمه فرهاد منشوری ، در بازار نشر ایران، توزیع شده است. این محصول در سال 1395 توسط انتشارات ترانه ، به چاپ رسیده است. این محصول در قطع و اندازه‌ی رقعی، در سایت ایده بوک قرار دارد.
ناموجود

این محصول ممکن است با عنوان یا انتشارات دیگری موجود باشد، مجموعه آنها را اینجا ببینید.

محصولات بیشتر
تنهایی یک دونده دو استقامت

مشخصات محصول

نویسنده: آلن سیلیتو
ویرایش: -
مترجم: فرهاد منشوری
تعداد صفحات: 196
انتشارات: ترانه
وزن: 238
شابک: 9786007061381
تیراژ: -
سال انتشار: 1395
تصویرگر: -
نوع جلد: شمیز

معرفی محصول

آلن سیلیتو در چهارم ماه مارس سال ۱۹۲۸ در شهر ناتینگهام ایالت ناتینگهام شایر انگلستان در یک خانواده‌ی طبقه کارگر به دنیا آمد. او در سال ۱۹۵۹ با روث فین لایت شاعر آمریکایی ازدواج کرد که حاصل این ازدواج دو فرزند پسر و دختر به نام‌های دیوید و سوزان بود. آلن سیلیتو به همراهِ نویسندگانی چون کینگزلی ایمیس، جان وین، کیت واتر هاوس و جان برین گروه نویسندگانی را تشکیل دادند که از سوی منتقدان ادبی به جنبش “مردان جوان خشمگین” معروف شد.

این لقب شامل نویسندگانی می‌شد که در آثارشان شخصیت‌های اصلی ستیزه جو و مستبدی خلق کرده بودند. شخصیت اصلی سیلیتو در رمان کوتاه تنهایی یک دونده دو استقامت نمونه‌ای از این گونه شخصیت هاست. او به طبقه‌ای که به آن تعلق دارد، بسیار وفادار است و این وفاداری بیشتر ناشی از وجود تعلق و اختناق در جامعه‌ایست که او در آن زندگی می‌کند.

داستان تنهایی یک دونده‌ دو استقامت سیلیتو که طغیانِ یک جوانِ محکوم به اقامت در دارالتادیب را روایت می‌کند، در سال ۱۹۵۹ برنده‌ی جایزه‌ی هاوثورندن شد. از این داستان هم در سال ۱۹۶۲ فیلمی به کارگردانی تونی ریچاردسون با شرکت تام کورتنی در نقش جوانِ طغیانگرِ دارالتادیبی ساخته شد.

گوشه ای از کتاب

در حالی که قطرات باران را از روی بارانی‌اش پاک می‌کرد، گفت: تو رو شناختن، دیروز زنی تو و دوستت رو دیده و قسم می‌خوره که شماها همون جوونایی هستین که وارد مغازه‌ی نونوایی شدین.

کاملا مطمئن بودم که داشت بلوف می‌زد، چون روز قبل از آن کار من و مایک اصلا همدیگر رو ندیده بودیم، با این همه کمی نگران شدم.

لون زن کیه؟ هرکی هست به آدمای بی گناه تهمت می‌زنه، چون تنها نونوایی که من توش بودم، نونوایی خیابون خودمونه که رفته بودم برای مادرم نون نسیه بخرم.

آنچه که گفتم اصلا تاثیری در او نکرد، پرسید: حالا می‌خوام بدونم اون پولا کجاس؟ انگار قبلا هیچ وقت به این سوالش جواب نداده بودم. فکر می‌کنم امروز صبح مادرم اونا رو با خودش برد تا از فروشگاه چای بخره. باران چنان با شدت می‌بارید که فکر کردم اگر او به داخل خانه نیاید، حسابی خیس خیس می‌شود. اما زیاد نگران این موضوع نبودم، بنابراین ادامه دادم: یادم می‌آد که دیشب اون پولا رو توی گلدون روی تلویزیون گذاشتم- همه‌اش یه شیلینگ و سه پنی بود، کل پس اندازی که داشتم، می‌خواستم امروز صبح یه بسته سیگار فیلتردار بخرم-وقتی دیدم اون پولا نیس کم مونده بود که از غصه دق کنم، برای این که برای خرید سیگار امروزم رو اون پولا حساب کرده بودم، می‌دونی فکر می‌کنم زندگی تو این دنیا بدون سیگار هیچ ارزشی نداره، این طور نیس؟

داشتم قدم‌های اساسی را برمی‌داشتم و این احساسِ خوبی به من می‌داد. با خود گفتم که این دیگر آخرین سری از دروغ‌هایی است که در چنته دارم و اگر تا آن جایی که در توان داشتم تحمل می‌کردم، می‌توانستم آن حرامزاده را شکست بدهم: من و مایک می‌توانستیم چند هفته‌ای برویم کنار ساحل تا برای خودمان تفریح کنیم، فوتبال دستی بازی کنیم. حتی می‌توانستیم دوستان جدیدی گیر بیاوریم و چند روزی را خوش بگذرانیم.

گفتم: این هوا برای جمع کردن ته سیگار از خیابون خوب نیس، برای این که اونا خیس خیس می‌شن. البته می‌دونم که تو می‌تونی اونا رو کنار آتش خشکشون کنی، اما آب بارون چنان اونا رو تغییر می‌ده که نمی‌تونی فکرشو بکنی. چون دیگه هیچ‌وقت اون مزه قبلی رو ندارن.

با چشمانی که حماقت از آنها می‌بارید به پلیس پیر و گوش گنده خیره شدم و تعجب کردم که چرا فرز و تند حرفم را قطع نکرد و نگفت که وقت ندارم به خزعبلات تو گوش بدهم. بعد علت را دریافتم. او اصلا به من نگاه نمی‌کرد، بلکه به چیزی که روی زمین می‌دید، خیره شده بود. احساس کردم دارم از حال می‌روم، همه رویاهای کله پوکم در مورد رفتن به اسکگ‌نس مثل یک حباب در هوا ترکید و محو شد.

او داشت به آن نگاه می‌کرد، به یک اسکناس دوست داشتنی پنج پوندی و من گیج و آشفته، پرت و پلا می‌گفتم: آدم بهتره که سیگار واقعی بکشه، برای این که طعم و مزه‌اش بهتر از اون سیگاری‌یه که زیر بارون مونده و بعد خشک شده. من می‌دونم از لین که اون پولا پیدا نشده چه حالی داری، چون یه شیلینگ و سه پنی تو جیب هر کسی برای خودش یه شیلینگ و سه پنی‌یه و طبیعتا اگه من موقع گشتن اونا رو پیدا کنم فردا مستقیما تلفنی بهت خبر می‌دم که کجا پیداشون کنی…

نویسنده

آلن سیلیتو

آلن سیلیتو

در حال حاضر مطلبی درباره آلن سیلیتو نویسنده تنهایی یک دونده دو استقامت در دسترس نمی‌باشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایده‌بوک، این نویسنده را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعه‌ی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.

مترجم

فرهاد منشوری

در حال حاضر مطلبی درباره فرهاد منشوری مترجم کتاب تنهایی یک دونده دو استقامت در دسترس نمی‌باشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، مترجمان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد مترجمان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از مترجم، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن مترجم در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایده‌بوک، این مترجم را می شناسید یا حتی اگر خود، مترجم هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعه‌ی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.

فرهاد منشوری

دیدگاه کاربران

دیدگاه شما

کد امنیتی ثبت نظر

با ثبت دیدگاه، موافقت خود را با قوانین انتشار دیدگاه در ایده بوک اعلام می‌کنم.

پرسش خود را درباره این محصول ثبت کنید