جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
100,000
داستان بلند ارنست همینگوی که «پیرمرد و دریا» نام داشت در سال ۱۹۵۲ و در مجله لایف» چاپ شد. داستان راجع به یک ماهی گیر کوبایی بود که در مدت ۸۴ روز هیچ صیدی نکرد تا اینکه موفق شد نیزه ماهی بزرگی را به دام بیاندازد و کنار قایق کوچکش آویزان کند. اما قبل از آن که به ساحل برسد، کوسه ها تمام گوشت نیزه ماهی را خورده و تنها اسکلت آن را باقی گذاشته بودند. هنگامی که این داستان را شنیدم در «کپ کاد، روستای بارن استبل، زندگی میکردم نظر یکی از همسایگان مان را که تاجر ماهی بود پرسیدم. او گفت قهرمان داستان احمق بوده. او باید گوشت های ماهی را جدا میکرد و کف قایق میگذاشت و لاشه آن را به کوسه ها می داد.
مرد بی خانمان و دوره گرد دیگری در پناهگاه که روی تخت کناری کیلگور تراوت خوابیده بود کریسمس را به او تبریک گفت. تراوت جواب داد: «دینگ دنگ دینگ دنگ! کاملاً شانسی بود که جواب او با عید کریسمس هم خوانی داشت چون هر کسی ممکن بود فکر کند که منظور او صدای زنگوله های سورتمه بابا نوئل است. اما تراوت در جواب هر کسی که می پرسید اوضاع چطوره؟ یا روز بخیر یا هر چیز دیگری بی دلیل می گفت: دینگ دنگ بسته به زبان بدن لحن صدا و موقعیت اجتماعی او می توانست این عبارت را طوری بگوید که معنی کریسمس شما هم مبارک بدهد و میتوانست معنی «سلام» یا «خداحافظ» را در احوال پرسی ها داشته باشد.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک