جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
193,450
چکید که صدای سرجوخه جاسم یا «جاموس» به گوشش خورد؛ صفتی که بعداً یکیشان به او داد چون به شدت چاق بود و دماغ و فکش کشیده و از بقیه اجزای کله اش یک قدم جلوتر زده بودند و صورتش واقعاً شده بود عینهو قیافه گاومیش، سرباز وظیفه های آش خور جلوی ساختمان منتظر بودند. جاسم جلوی در ایستاد و با صدای تو دماغی اسم ها را یکی یکی می خواند و گاه و بی گاه مزه ای می پراند. جاموس نام سه بخشی اش را خواند عمر یاسین غامز» جواب داد: «بله.»
روی زمین چهارزانو نشسته بود جاموس نگاهی به او انداخت و نیشخندی زد. ولک مثل مرغ قد قد نکن. بقیه زدند زیر خنده.... مثل بچه آدم با صدای بلند بگو بله!»
یک قطره
خودش را از روی زمین کند و با دیگرانی که جاموس اسمشان را خوانده بود به صف ایستاد. بعد از آنکه همه اسمها خوانده شدند، به آنها دستور دادند برای تحویل گرفتن لباس فرم، فانسقه و پوتین به انبار بروند.
دو سرباز دید که یکیشان پشت میز نشسته و فهرست و برگه هایی دیگر جلویش گذاشته و دومی کنارش ایستاده و به هرکس لباس، پوتین و فانسقه تحویل می دهد، بعد از آنکه سرباز نشسته علامتی کنار اسمش می کارد و برای هر یک همان جمله را تکرار می کند برو اون ساختمون به آنها گفته شد به ساختمانی بزرگ در فاصله سی متری بروند و لباس بپوشند و پوتین به پا کنند و بعد از نیم ساعت آماده باشند. کیف کوچکش را کول کرد و راه افتاد؛ کیفی محتوی لباس زیر تمیز و لقمه ها و کلوچه هایی که مادرش در آن چپانده بود وقتی او را برای خداحافظی می بوسید
تلگرام
واتساپ
کپی لینک