کتاب سریر آتش

کارتر اینجاست. ببینید برای مقدمه ی طولانی وقت نداریم باید سریع این داستان را بگویم و گرنه همه مان میمیریم اگر به اولین ضبط ما گوش نکردید خب... از ملاقات با شما خوش وقتیم ایزدان مصری در سراسر جهان مدرن پخش شده اند؛ گروهی از جادوگران به نام خانه ی زندگی سعی دارند آنها را متوقف کنند؛ همه از من و سیدی متنفرند؛ مار بزرگی هم میخواهد خورشید را ببلعد و جهان را نابود کند.

آخ! این برای چی بود؟]

سیدی بهم مشت زد او میگوید زیادی شما را می ترسانم باید حواسم را جمع کنم آرام باشم و از اول شروع کنم

خب باشه اما من که فکر میکنم باید بترسید. موضوع اصلی فایل صوتی مان این است که بدانید واقعاً چه اتفاقی افتاد و چگونه اوضاع خراب شد. قرار است برایتان بگوییم که مردم بسیاری درباره مان مهمل میگویند اما آن همه مرگ و میر تقصیر ما نبود. قضیه ی آن مار نیز تقصیر ما نبود؛ خب... نه دقیقا تمام جادوگران جهان باید گرد هم جمع شوند. این تنها شانس ماست

خب داستان از این قرار است. خودتان تصمیم بگیرید. ماجرا زمانی آغاز شد که ما بروکلین را به آتش کشیدیم منظور آتش گرفتن خود به خودی ناشی از تغییرات شیمیایی است.

والت نگاهی عصبی بهم انداخت و جواب را فهمیدم آن اتفاق طلسم نبود.

والت نمی دانست چطور آن را انجام داده است. این همه هیجان واقعاً برای آن روز کافی بود. واقعاً می گویم. اما تازه شروع ماجرا بود. قبل از اینکه هر یک از ما بتوانیم چیزی بگوییم کف اتاق لرزید. فکر کردم شاید جادوی والت درون ساختمان گسترش مییابد که چیز خوبی نبود یا شاید کسی زیر ما داشت دوباره نفرین الاغ انفجاری را آزمایش میکرد آلیسا جیغ زد بچه ها.... و به مجسمه ی رع اشاره کرد که سه متر بالاتر از ما از دیوار بیرون می آمد. حلقه ی بسکتبال ایزدی مان داشت فرو می ریخت. نمی دانستم دارم چی میبینم مجسمه ی رع مانند شبتی به گردوغبار تبدیل نمیشد فقط تکه تکه میشد و قطعاتش روی زمین سقوط میکرد. سپس معده ام به هم پیچید آن قطعات سنگ نبودند. مجسمه داشت به پوسته ی سوسک سرگین غلتان تبدیل میشد.

آخرین مجسمه هم از هم پاشیده شد و توده ای از پوسته های سرگین غلتان شروع به حرکت کردند سه سر مار از مرکز بلند شد.

فکرش را نمیکردم این را به شما بگویم اما من وحشت کرده بودم فکر کردم رویایم درباره ی آپوفیس داشت به حقیقت می پیوست.

به سرعت عقب رفتم به سمت آلیسا دویدم تنها دلیلی که از اتاق فرار نمی کردم چهار کارآموزی بود که برای اطمینان خاطر بهم نگاه میکردند.

به خودم گفتم این نمی تونه آپوفیس باشه

مارها بیرون آمدند و متوجه شدم آنها سه حیوان جدا نبودند بلکه مار کبرایی عظیم با سه سر بود عجیب تر از آن این بود که مار یک جفت بال شاهین وار را برافراشت تنه اش به ضخامت پایم بود روبه رویم ایستاد، اما آن قدر بزرگ نبود که آپوفیس باشد چشمانش با رنگ قرمز نمی درخشیدند؛ چشمان عادی و ترسناک و سبزرنگ خزندگان را داشت با این حال... با آن سه سری که بهم خیره شده بودند آرامشم را از دست داده بودم

ز وقتی که ایزدان باستانی مصر در دنیای مدرن رها شده اند، کارتر کین و خواهرش سیدی بدجوری به دردسر افتاده اند. خاندان کین که از نوادگان سرای زندگی هستند قدرتهایی به ارث برده اند؛ اما ایزدان بدجنس اجازه نمیدهند تا آنها در خانه ی بروکلین تمرین کنند و به مهارت کافی دست یابند و اکنون خطرناک ترین دشمن آنها یعنی آپوفیس مار هرج و مرج آزاد شده است. اگر آنها نتوانند در چند روز آینده او را دوباره به بند بکشند جهان نابود خواهد شد. هفته ی پیش رو برای خانواده ی کین بسیار حیاتی است. خانواده ی کین هر طور شده باید دوباره ایزد خورشید رع را به زندگی برگردانند تا در مقابل نیروی هرج و مرج فرصت پیروزی داشته باشند اما این کار بسیار سخت تر از تمام کارهایی است که جادوگران در تمام طول تاریخ انجام داده اند. روز اول باید تمام دنیا را به دنبال سه بخش از کتاب رع بگردند و بعد باید یاد بگیرند که چطور جادوی آن را خنثی کنند آه اصلا گفتم که هیچ کس نمی داند

رع کجاست؟

این کتاب به صورت فایل صوتی به دست نویسنده رسیده است؛ آن هم با صدای دو گوینده که فقط به هم نیش و کنایه میزنند و داستانی پر از شخصیتهای جدید و فراموش نشدنی را به همراه ماجراهایی از گوشه گوشه ی دنیا روایت میکنند. دومین جلد از مجموعه ی خاطرات خاندان کین چیزی از داستانهای دلهره آور و پرماجرا کم ندارد.