جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
161,320
برای گزارش دادن به سراغ استاد ژنگ میرویم که در یکی از اتاقهای مخصوص آموزش افراد تازه وارد منتظر ماست. وقتی میشنود که شین و جیکوب چه کار کرده اند از کوره در میرود او همیشه روی لزوم حفظ تمرکز و پیروی از دستور مستقیم تأکید دارد.
سرشان فریاد میزند: امشب خبری از استراحت نیست. میخوام بعد از خاموشی هر دوتاتون رو اینجا ببینم کل شب بهتون تمرین میدم تمرینی که تا مدت ها یادتون نره
شین چهره اش را در هم میکشد اما جیکوب فقط سرش را با حالتی غمگین به نشانه تأیید تکان میدهد.
ژنگ از رایلی میپرسد بقیه چی؟ به نظرت عملکردشون رضایت بخش بود؟»
آره مشکلی ندیدم حواسشون جمع بود. مربی مان با حالتی ناخرسند و با اشاره دست به ما اجازه مرخصی میدهد. شین این پا و آن پا میکند و میگوید «استاد، نمیخوام گنده اش کنم ولی زخمی شدهم فکر کنم باید وارد یکی از محفظه های گروو بشم.» ژنگ نگاهی به شکم و شانه شین میاندازد و میگوید: «بذار ببینم. شونه ات مشکلی نداره ولی زامبی ها حسابی سطح شکمت رو دریده ن.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک